88
عــاشقــانه
*****
ترديد مكن
كه عاشقانه هايم
گر به بي تابي و عصيانگري ام روي نهند
باز خواهم گفت
باز
و دليلي نيست در اين بي پروايي
تو هم انديشم باشي
كه من ام متهم ِذكر خيالات و
عقب ماندگي از مـَــرد و غرور
چه اگر فلسفه ام عشق بماند
چه هبوط
چه از آميزش تن ها بسـُــرايم
چه شـُـهود
و دليلي نيست كه چون من
دل سودا زده در سينه ي خاموش
بسازي و بسوزي
كه به تكرار غم و درد زمان
عادت خاص ندارم
من به تكرار همين جمله ساده
-دوستـت دارم-
و همين يك دو سه حرف
عشق -
پيش از آنكه تو سخن گويي
بي تابم
و تو ترديد مكن
دل ِ آشوب گـَرَم خسته ولي پا بر جاست
و شبي يا روزي
اگرت فكر من آمد به خيال
ياد آن باش كه اين من
به چه رنجوري
لب گشودم
عشق روئينه ي من-
هان !
چه خبر ؟
كه همين چند صباح
مي سرايم عشق
در همين نزديكي
مي مكم ذات حيات
از همين حال و هوا
چه فسون باشد و عصيان
چه اگر خواب و خيالات
چه اگر
حس حقيقي
ز دو چشم ات
مجید گل محمدی
87.05.20
No comments:
Post a Comment