107
عــاشقــانه
*****
دست هايم كه به موهاي ات مي آويزم
به هبوط آدم و حوا
مي انديشم
ز چه تقوايي
به قانونِ زمين جذب شدند
در مجالي دور از ذهن
از براي عشق
به قانونِ بشر تن دادند
حال تو با من گوي !
در همين نزديكي
با تن ِ تو
از چه پرهيز توانم كه كنم ؟
وز چه قانوني سخن آرم به ميان ؟
چه كنم عشق ِ اثيري ِ تو را ؟
دوره ي گندم و سيب گذشت
شايدك
لب اگر بگذارم بر لب تو
ثبت ِ قانون ِ طبيعت باشد
خود ز حكاكي ِ مـُـهري كه نوشتم بر آن
تا ابد دوستت مي دارم
مجید گل محمدی
87.06.24
No comments:
Post a Comment