*****
ديروز ِ تابستاني
رو به روي ات گفتم
فراموش نخواهم شد
از نقش ِ انگاره هاي عشق
كه حالا ساليان ِ سال
حك شده بر جداره هاي اين قلب نخ نما
اما
باور نكردي و گفتي :
نفس بكش !
كجاست كه بر آيد ؟
گفتي : باران !
كه دلم مي خواهد همين روز ها
هـِــي ببارد.
تا اين نقش ها تميز شوند .
ديروز روي همين پله ها
كه جاي پاي تو هنوز هم پيدا بود
خيز برداشتم
كه رو به بلندايِ مسير رفتن ات
بيايم و محو شوم تا بيكران ناپيداي تو
شايد فراموشم كنند
اين نقش هاي ِ در كمين نشسته
گفتي نيا !
نشستم كنارِ عطر تو
در گذار و گذر اين همه احساس كه از تو دارم
و نيامدم
اما قول بده
زود برگردي
كه اگر هوا باراني شد
فرصت براي خيس شدن هردومان باشد .
مجيد گل محمدي
87.06.13
No comments:
Post a Comment