115
عــاشقــانه
*****
شايد سه سال مي شود
هر وقت ترانه مي خوانم
دست هايم شروع به لغزيدن مي كنند
عاشقانه مي نويسم و هميشه ي خدا
هم باران مي بارد
و هم نگو كه تو دورادور
نشسته اي و مرا خوب نظاره مي كني
حالا كه آمدي و شبي
دير
از فرط خسته گي و حال و روز طوفاني
زود
مرا به پنجره مي سپاري و خودت . . .
مجید گل محمدی
87.07.06
No comments:
Post a Comment