Sunday, September 28, 2008

عاشقانه - 115


115

عــاشقــانه

*****

شايد سه سال مي شود

هر وقت ترانه مي خوانم

دست هايم شروع به لغزيدن مي كنند

عاشقانه مي نويسم و هميشه ي خدا

هم باران مي بارد

و هم نگو كه تو دورادور

نشسته اي و مرا خوب نظاره مي كني

حالا كه آمدي و شبي

دير

از فرط خسته گي و حال و روز طوفاني

زود

مرا به پنجره مي سپاري و خودت . . .

مجید گل محمدی

87.07.06

No comments: