69
عــاشقــانه
*****
بگذار سكوت كنم
كه از زبانم
آتش مي بارد
گلستانم آتشكده ست
هرچند كه ازگناهي حقيقي
هبوط كردم و خاك شدم
شكاف آب را شناختم
و به شفافيت صبر
ساده ماندم
چشم همراز تو با من بود
كه پديدار شدم
ديدم
ديدم كه بر بلنداي عشق
چارميخ گشتم
و به رسم اعجازهاي آسماني
در شبي مهتابي
دلم شكافت و
تو آغاز شدي
در سينه ام نقش بستي
تا ابد الدهر بهشت
بهشت
بهشت
بگذار سكوت كنم
كه با اين جهنمي
گداختم ومبعوث شدم
مجید گل محمدی
87.04.03
No comments:
Post a Comment