Sunday, September 14, 2008

عاشقانه - 100


100

عـاشــقـانــه

*****

مي خواهي معجزه شود ؟

طاقت بيار

پرچين حوصله كوتاه است

و ترديد نكن

كه چقدر صبور نشستم و

با هر عاشقانه

يك سال پير تر شدم

حالا كه يك قرن

عمرم را به تو مديونم

نگو كه به من سر نمي زدي

كه باور نمي كنم . . .

هنوز روي آن رسيمان

كه دست هاي تو را باور داشت

و چشمان ات دزديده پيدا بودند

تاب مي خورم

با هر بوسه و باد

تاب مي خورم

نپرسيدي آخر چرا اينجا

كنار دغدغه هاي من

شانه هاي ات جا ماندند

و تا دور دست ِ پرسه و خيال

نگاه ها خيره . . .

من اسم اش را مي گذارم ؛ دلتنگي

تو بگو : هرچه باداباد . . .

آخرين بار

كه از حوالي ِ بغض و برق ِ چشم ها

ردّ ِ پاي خودم را پيدا كردم

حواسم نبود كه رو به تو

دور مي شوم و پشتم

پرچين حوصله

كوتاه است

ببين باز سرم گيج مي رود

بگو به من امروز چند ساله شدم ؟

چرا يادم نمي رود كه هر وقت مي خندي

چشمان ام از وسوسه ي عاشقانه

خيس مي شوند

فقط طاقت بيار

تا هر وقت به آسمان نگاه مي كني

پرواز شوم

و قرار

همان است كه بود ؛

دوستت دارم

مجيد گل محمدي

87.06.11

No comments: