عـاشــقـانــه
*****
مي خواهي معجزه شود ؟
طاقت بيار
پرچين حوصله كوتاه است
و ترديد نكن
كه چقدر صبور نشستم و
با هر عاشقانه
يك سال پير تر شدم
حالا كه يك قرن
عمرم را به تو مديونم
نگو كه به من سر نمي زدي
كه باور نمي كنم . . .
هنوز روي آن رسيمان
كه دست هاي تو را باور داشت
و چشمان ات دزديده پيدا بودند
تاب مي خورم
با هر بوسه و باد
تاب مي خورم
نپرسيدي آخر چرا اينجا
كنار دغدغه هاي من
شانه هاي ات جا ماندند
و تا دور دست ِ پرسه و خيال
نگاه ها خيره . . .
من اسم اش را مي گذارم ؛ دلتنگي
تو بگو : هرچه باداباد . . .
آخرين بار
كه از حوالي ِ بغض و برق ِ چشم ها
ردّ ِ پاي خودم را پيدا كردم
حواسم نبود كه رو به تو
دور مي شوم و پشتم
پرچين حوصله
كوتاه است
ببين باز سرم گيج مي رود
بگو به من امروز چند ساله شدم ؟
چرا يادم نمي رود كه هر وقت مي خندي
چشمان ام از وسوسه ي عاشقانه
خيس مي شوند
فقط طاقت بيار
تا هر وقت به آسمان نگاه مي كني
پرواز شوم
و قرار
همان است كه بود ؛
دوستت دارم
مجيد گل محمدي
87.06.11
No comments:
Post a Comment