82
عــاشقــانه
*****
زبان ام را
از غم روزگاران
بر گرفته ام
كه رهايي را اينچنين مي سـُـرايم
و اين روشنايي چشمان ام
از حضور گرم توست
كه اينچنين بي ريا
گهواره ي آغوش ات را
با عطر خيال انگيزت
بر من گسترده اي
چيزي در گوش تو
زمزمه مي كنم
كه اگر خواب باشي يا بيدار
رؤياي خوفناك و دلهره آور
از ساليان گذشته ات
پاره پاره مي شود
اما
اما اين ام كافي نيست
نه من جايگزين ام
و نه هست جايگزيني بر من
فقط از ياد مبر
تا بدانجا كه رؤياي تو
به آينده نگاه مي كند
و تو در آن پيش قدم مي مياني
لحظه اي درنگ
در كارم نيست
مي آيم
مي دَوَم
و زبانم
دستم
و دلم را
از غم روزگاران بر مي گيرم
گوش ات را جلو بيار
.
.
جلو تر
.
.
دوستت دارم
به همين سادگي
مجید گل محمدی
87.05.10
No comments:
Post a Comment