Friday, September 25, 2009

269

269
عاشقانه
*****
گندم هاي پاييزي احساسم
براي نوازش دستان تو
انتظار مي كشند
مهربانوي من !
آب و نان و نور و آسمان
ديگر بار
طراوت خويش را از گذار تو مي گيرند
و سرنوشتم
كه از زمان آشنايي تو
دچار ديگرگوني ست
رها شده يكسره از ميان تورهاي تاريكي
با اين كه در شكوفايي بي نظير مي ماني
عشق ات فرا رونده تر از آواز ي ست
كه هر صبحدم
به بازتاب عاشقانه هاي شبانه ات
مي خوانم


88.07.03

No comments: