66
عــاشقــانه
*****
حقيقت اش كه بخواهي
چند روزي ست متلاشي شده ام
در كثرت هفتاد هزار دم و بازدمي پيچنده
آنگونه كه سر رشته نخواهي يافت
از تار وپود احساسم
دمي كه سر شار از عبور تو ست
و بازدمي كه از كشاكش اندرونم
طغيان كرده ست
آري حقيقت گم گشته گي و سر گشته گي ام
از دير باز
انتشار حلزوني ذهنم بوده
و
بدان
اين روزها
كه چه اندازه به تقديرم
پابندم
و چه اندازه تقدير
در همين نزديكي ها
به برم مي چرخد
و مرا مي پايد
در حقيقت هيچگاه
نهراسيدم از آن تا بِرَهانم خويش
و حقيقت دارد سخن ام
باور كن
صبحدم كه به شفافيت آب مي بالم
اولين خوانش روح ام را
مي بينم و مي غلتم
و هر از گاه به دقت مي انديشم و در مي يابم
كه به مبداء
نزديكترم تا مقصد
باور كن
مجید گل محمدی
87.03.19
No comments:
Post a Comment