Saturday, August 2, 2008

عاشقانه - 18

18

عــاشقــانه

*****

گاه مي انديشم

تو

كه هستي ؟

كه چنين گيرايي

گاهي از پنجره پيدايي

آرام آرام

به جهان مي نگري

و لب پنجره ها

چه كبوتر هايي خرده نان مي چينند

گاهي از پيش زمان مي گذري

شاد و سرشار نسيمي

كه غباري ز رهي يا كه رخي برداري

گاه هم پرده ي سازي

كه ز آواي ات

پنجه ها مي شكفد از هر تار

گاه به ترفندي كه نشايد باور كرد

ايستا مي نگري

و گل سرخي ز لبانت مي جوشد

مجید گل محمدی

86.10.07

No comments: