Tuesday, August 19, 2008

عاشقانه - 47

47

عــاشقــانه

*****

چندانكه مي بينم

درون طبيعت تو جاي گرفته ام

گويا زمستان و بهار را

پيش تر

در تو ديده ام

كه اينك همآغوش پاييز

گشته ام

ذره ذره برگ هايم مي ريزند

و شاعران خوش قريحه شهر

مي سرايند

وه! پاييز است

آري چندانكه مي بينم

در تو جاري ام

آبم

كوهم

ابرم و بارانم

مي بارم

آري مي بارم

گاهي كه تندر تن هايمان در بستر مي غرد

آري مي بارم

و صورتگران شهر بر بوم هاشان

پيكر عريان و واژگون مردي را

مجسم مي كنند

كه تنها

يك چشم دارد

در صورت

و يك گوش

بر سينه

لب دوخته بر لبان زني عريان

كه تنها

دو چشم دارد

در صورت

و دوگوش

در سر

آري

اينگونه بخت

در خيال رهگذران

بهار را مي پايد

و هنوز

پاييز است

مجید گل محمدی

86.12.19

No comments: