Wednesday, October 14, 2009

عاشقانه-335

335
*****
لحظه هايم آرام آرام آتش مي زنم
رفته رفته مي ميرم
از اينكه دست ِ كم گرفته مي شود عشقم
ببين چقدر دستِ كم گرفته مي شوم
براي صادقانه ديدن ِ تو
براي احساس والاترين ِ نعمت ها
براي آنكه پاهايم
به روي خط قرمزي رفته
كه مرز ها هم ديگر به من دروغ مي گويند
تمام راه ها و نقشه ها دروغ شده اند
از شمال تا جنوب ، شرق به غرب
فقط نمي دانم چرا نفهميدم
تمام آنچه بر لبانم مي آيد
دروغ تعبير مي شوند
چشم هايم را هزار بار در آينه آب مي زنم
نمي فهمم چرا نگاه هاي من
دروغ برداشت مي شوند
نمي فهمم ،
سجــل ام را مرور مي كنم
يكبار دروغي نوشتند و مُهر زدند بر نامم : همسر
به نام همسري كه فكر مي كردم دروغين بود
نه ، من دروغ مي گفتم ، دروغ

حالا تمام عمر با دروغي بزرگ بر پيشاني
با دروغي بزرگ تر در قلبم
چگونه سر خواهم كرد ؟
خجالت نمي كشم كه جاي فرزندم خالي ست
اين هم دروغ است
كه فرزندان بيشماري دارم من
شايد اگر در گوشه ي از سجل من ثبت مي شدند
دروغ هاي بيشتري داشتم براي تعريف زندگاني ام
در لحظه هايي كه نمي دانم صادقانه آمدند و مي روند
يا دروغ مي آيند و خواهند رفت
و صادقانه بگويم
براي تغيير نامم نامه نوشتم اداره ي ثبت
تا به جاي تصويرم هم
عكس چوپان دروغ گو را بچسبانند
اين جور صادقانه تر زندگي خواهم كرد
يك نسخه رونوشت
براي سردخانه هم كافي ست
اگر با مشخصات من روزي
روي سنگي نشاني يافتي
نخوانده بدان كه اين همان دروغ تاريخي ست
كه در پل صراط هم دروغ خواهد گفت
باور كن
88/07/22

No comments: