Sunday, October 4, 2009

عاشقانه-309

309
*****
مهربانو
مويه مي كني و نفس هاي تو خشك ِ خشك
حرف هاي ناگفته مانده در سينه را
سرفه مي كنند
من در كنار تو نيستم و دستم نمي رسد
چه حيف !
شوربختم كه چشمان گـُــر گرفته ات
مقهور پلك هاي خسته ات
هاشور مي خورند
بغضم شكفت
من در نهايت فاصله از درد سينه ات
دستم نمي رسد كه زخم تو را
مرهمي شوم
چه حيف !
در بي گدار ِ اين همه عشق و ساده گي
حيف از دمي كه نمي توانم از تمامي وجود
تيمار زخم هاي سينه ات شوم
88/07/12

No comments: