Saturday, October 31, 2009

عاشقانه - 343

343

****

گاهي كه تقدير

حوصله يِ گفت و شنود نمي يابد

دنبال رخصتي ست براي عشق

تا از نگاه تو پيدا شود

رو به روي من

گاهي چو ابر ، بالاي سر

گاهي دريا

و اغلب باران

سرشار

كه مي پريشد گيسو،

راهي درست مي شود

كه پا به پاي تو

لذت پيمودن اش چون تقسيم لقمه ناني ست با تو ،

توان ِ درك اين احساس

به غمخواري روزگاري كه سخت مي گذرد

خيلي سخت عزيز من !

مي ارزد ،

دچار ِ هر زماني ِ حيرت از حضور تو

دچار ِ باور آنكه دچارم در عشق

دچار ِ شنيدن ِ دوستت دارم از لبان تو

و اما پاييز لهجه اش را تغيير داده

سركش و ديگرگون

زندگي را تا درد با شوق

لبخند با اشك

تب با گداز لحظه هايي مجنون

در من و تو

معنا داده ،

خامش اما مجذوب

وقتي صداي تو نزديك مي شود

عاشق ترين مرد روزگارم من

و تو

عاشق ترين زني كه من

مي پرستم اش

88/08/09

Wednesday, October 28, 2009

عاشقانه - 342

342

***

خواب هايي را آينه مي بيند

و قطعه اي از چشم هايم را

اتراق كرده در كنار هميشه ي آب

پيدا مي كند

شاعري كه دست هايش را

مثل خود احساس

بر پوستين چيزي شبيه انگاره هاي عشق

عكسي شايد

روحي در پرواز

مي سايد

شايد قلبي پر از شباهت موج هاي بلند پرواز دارد ،

عشق با شب

مي شود تنهايي

چون الف با يك كلاهي كه مي دارد دوست

آشنايي با يك حرير تازه آشفته

خلوتي بي رنگ با طرحي عتيق

خوابيده اما ايستاده مي بيند

چشم ها را

رو به روي گرگ و ميش ِ بوسه اي بيدار ،

من درون شب

نقطه اي در عمق "ن"

مي شود عشقي كه بوي نان گندم مي دهد

حيرت اما

پوست انداخته لا به لاي لب ،

از درون خلوت من تعبير دارد

مي پراند خواب

خواب مهر و شاعري از جنس باران را


88.08.06

Monday, October 19, 2009

عاشقانه-341

341
*****
براي باور تو
سرود ها نوشتم و بر ديوار ها چسباندم
براي آنكه بيايي
براي چشم هايت كه زيبا نگاه مي كنند
آب پاشي كردم
تمام مسيري كه فكر مي كردم تو از آن در راهي ،
براي دست هايت
كه مهر ِ بي پايان اند
بوسه ها يي ساختم
و از وراي اين همه سايه ها و تاريكي
وقتي تو از بساط پنجره
در سينه ام نقش بستي
براي بودن هميشه گي ات
براي واژه هاي اشتياق ام
براي عشق
دوباره خويش را زادم
و دانستم
كه بايد فراتر از سرايش ِ آب و آيينه و بوسه
تمام لحظه هاي زندگي ام اين بار
كنارت باشم
تمام لحظه هاي زندگي ام
به پايت باشم
بايد براي آنكه رها شوي
و تو را در خويش بيشتر بپرورم
با هر خيال ناشكيب
به صبر اقتدا كنم ،
روز تولدت
روزي ست در همين حوالي ِ عشق
مِهر است هر چه هست ،
بايد براي مهرباني ات
نذري ادا كنم
بايد براي عشق تو
در سينه ي خودم
آتش به پا كنم
بايد براي دوست داشتن ات
خاموش و پُر نياز
بردبار باشم و هر بار نام تو را صدا كنم
88/07/27

Sunday, October 18, 2009

عاشقانه-340

340
*****
فردا از دريچه ي پاييز
پرنده اي به آستان نور پر مي گشايد
و جاده ها
از پشت پيچستان مسير مي يابند
به سوي آينه اي كه زلال ِ مهر بر آن تابيده
دست ها بوي گياهان شفا بخش مي گيرند
لب ها
بوسه هاي خويش را برهنه بر چشماني زيبا
مي كارند
و بلور احساس ، پر از شراب
ايثار مي شود به يمن سلامت
در اوج پر گشودن پرنده اي
كه به آستان ِ نور
رهيده است
88/07/26

Saturday, October 17, 2009

عاشقانه-339

339
*****
فقط دو روز مانده به تقدير
*****************
كائنات در شمارشي معكوس
از اشتياق بالغ جنين مهر
در جشن اند
و تا دو روز مانده به رقص با خورشيد
ستاره ريز ِ آسمان ِ بي تاب اند،
درختان ِ آرزومند
ترانه هاي انساني مي خوانند
ترانه هايي كه واژه هاشان را باد پاييزي
از دور ترين ِ قلب ها
تا نزديك ترين چشم ها
با قطره هاي اشك
تفسير مي كنند
اشك هاي شوق
با زباني بي زبان
زيستن را و آنچه ساحل ِ خوشبخت بخواني اش
هديه مي دهند،
بر روي برگ هاي پاييزي
اگر كه ذره اي ژرف بنگري
دست خط عاشقانه اي يافت مي شود
كه فصل اشتراك آرزوي من و توست
از اينكه با حضور تو
نقش هاي نو
راز هاي نو
پرده ها و نقش هاي نو
ظهور مي كنند
باشد كه اين دو روز را
انسان براي بودنت
فرشي بگسترد
فرشي چو كهكشان
با تار و پود ِ مهر
88/07/25

عاشقانه-338

338
*****
آنگاه كه عشق را در ميان سينه هاي تو
با وجد خويش مي كاشتم
ردّ گناه مهر را
در سن و سال ِ بي نفسم
چون داغ بر چشم هاي من گذاشتند
فرصت نمي دهي كه من مدام انتظار مي كشم
با آرزوي لحظه لحظه عشق
شايد ، مگر گسيل شود اين فردا به سوي من و تو
اينك دهان من سرشار از گدازه ها ست
رحمي ندارد اين شب ِ ناخوش
كه بيم ناك ترين وعده هاست
راهي دراز طي شده
از قلب من تا بوسه اي كنار تو
تنها يكي مسافر سرگشته در امتداد آن
من بودم و دست خط عاشقانه ام
اينك به سر
شولاي خامش و تنهايي ام كشيده ام
شايد ، مگر سپيده دماني گسيل شود سوي من و تو
شايد
به جان تو
جانم به نيمه ي اين شب زمن رها شود
88/07/25

Friday, October 16, 2009

عاشقانه-337

337
*****
اي دلِ تنگ مكروه شدي
نيمه ي چپ
ديگر از آن ِ تو نيست
كه درد مي كشي هنوز
آن خط كه پشت سينه ات هِي تير مي كشد به دوش
سنگيني صليب توست
تقوا نمي شناختي كه عشق
ناقوس قلب تو را يكباره سر شكافت
لب هاي تو بوي بوسه مي دهند با اينهمه دروغ
توبه نمي كني كه به خون غسل مي دهند
مهري كه آرزوي تو بودش كنار
88/07/24

Thursday, October 15, 2009

عاشقانه-336

336
*****
آنقدر حضورت را كنار من جا گذاشته اي
مهربانو
كه قاطعانه مي گويم
هر جا سفر كني باز خواهي گشت
به آغوش من
مهربانو
حتي اگر به مرگ رضايتم دهي
-
اين عاشقانه ها هيچ وقت غريب نمي شوند با تو
من در مسير زندگي
افتان و خيزان
با عشق مي روم
حتي اگر مرا به مرگ وصله مي زني
88/07/23

Wednesday, October 14, 2009

عاشقانه-335

335
*****
لحظه هايم آرام آرام آتش مي زنم
رفته رفته مي ميرم
از اينكه دست ِ كم گرفته مي شود عشقم
ببين چقدر دستِ كم گرفته مي شوم
براي صادقانه ديدن ِ تو
براي احساس والاترين ِ نعمت ها
براي آنكه پاهايم
به روي خط قرمزي رفته
كه مرز ها هم ديگر به من دروغ مي گويند
تمام راه ها و نقشه ها دروغ شده اند
از شمال تا جنوب ، شرق به غرب
فقط نمي دانم چرا نفهميدم
تمام آنچه بر لبانم مي آيد
دروغ تعبير مي شوند
چشم هايم را هزار بار در آينه آب مي زنم
نمي فهمم چرا نگاه هاي من
دروغ برداشت مي شوند
نمي فهمم ،
سجــل ام را مرور مي كنم
يكبار دروغي نوشتند و مُهر زدند بر نامم : همسر
به نام همسري كه فكر مي كردم دروغين بود
نه ، من دروغ مي گفتم ، دروغ

حالا تمام عمر با دروغي بزرگ بر پيشاني
با دروغي بزرگ تر در قلبم
چگونه سر خواهم كرد ؟
خجالت نمي كشم كه جاي فرزندم خالي ست
اين هم دروغ است
كه فرزندان بيشماري دارم من
شايد اگر در گوشه ي از سجل من ثبت مي شدند
دروغ هاي بيشتري داشتم براي تعريف زندگاني ام
در لحظه هايي كه نمي دانم صادقانه آمدند و مي روند
يا دروغ مي آيند و خواهند رفت
و صادقانه بگويم
براي تغيير نامم نامه نوشتم اداره ي ثبت
تا به جاي تصويرم هم
عكس چوپان دروغ گو را بچسبانند
اين جور صادقانه تر زندگي خواهم كرد
يك نسخه رونوشت
براي سردخانه هم كافي ست
اگر با مشخصات من روزي
روي سنگي نشاني يافتي
نخوانده بدان كه اين همان دروغ تاريخي ست
كه در پل صراط هم دروغ خواهد گفت
باور كن
88/07/22

Tuesday, October 13, 2009

عاشقانه-334

334
*****
و ديگر براي كوچكترين آرزوي مانده در قلبم
آنچه در توانم هست مي گذارم
تمام گام هاي برنداشته با تو
تمام دست هاي تكان نداده از دور براي تو
تمام سلام هاي نداده
تمام دوستت دارم هاي نگفته
اين ها تازه كوچك ترين آرزوها ي من اند
و ديگر آرزوي ديگري
نمي توان تصور كرد ،
من كه از ابتدا در منتهاي ساده گي
بي رنگي
سفر كردم تا ژرف ترين نقطه ي قلبت
حالا به كمرنگ ترين برداشت ها
كمرنگ ترين ثانيه ها
و كمرنگ ترين ِ كمرنگ ترين ها تشبيه مي شوم
دچار تضاد رنگ شده ام در بي رنگي
من كجاي پاييز ايستاده ام مهربانو
كه هر كس مرا مي بيند
تن پوش آرزوي كوچكم را خاكستر مي گيرد
چقدر خاموش شده ام با آرزويي كه براي خويش افروخته ام
و خاكستر نشين اعتمادي بزرگ
به كهكشاني كه با آن زندگي مي كنم
88/07/21

Monday, October 12, 2009

عاشقانه-333

333
*****
مهربانو !
هراس ندارم از اينكه نبينم ات همه گاه
هراسم از دلتنگي ست
دلتنگ ِ لحظه هاي با تو بودنم
دل واپس ِ حريم عشق
دلگير از نبودنم در پيش بغض هاي بي قراري ات
هر چند رعد خواب ندارد
كه در همين جند قدم فاصله ميان ما
آتش شدند
كه مي كارند بذر كينه را مردان و اين زنان براي ما
مهر بانو !
دل واپسم
دل واپسم كه دست هاي من
در پيچ و تاب ِخصم همين نامردمان
كوتاه تر شدند
دل واپسم
اگر نگاه تو
در دود اين خرافه گان
كمرنگ تر شود
مهربانو !
دل واپسم
دل واپس حريم مان
88/07/20

عاشقانه-332

332
*****
مهربانو !
زمان وقتي ادامه مي يابد
كه تو سخن مي گويي با من
آنگاه در مي يابم
كه من در ژرفاي تو زندگي مي كنم
من دليل ذره ذره رنج هايم را مي دانم
كه متصل شدند به تكه هاي رنج هاي تو
و بي دليل نيست
تنها آرزوي من ، مهربانو !
در تداوم زمان روزي
آزاد و از سر ِ غرور
دست هاي ات را بگيرم و يك راست
تمام شهر را با تو گز كنم
تنها آرزوي من
مهربانو !
88/07/20

Sunday, October 11, 2009

عاشقانه-331

331
*****
شعر هاي تو خود ِ زخم اند ، مهربانو !
كه از جنبيدن و دل كندن
تا سينه ي من
مي سوزانند
و براي كشف هر واژه و مفهوم
بايد از حد لبانت
رد اثني عشرت را پيدا كرد
جاي هر زخم
كه شعري ناب است
بوسه ي ضد عفوني شده بايد كاشت
و به جاي هر سرفه
به دوقاشق عشق
فرصت داد
عصر روزي پاييزي
در كنار ثانيه هايم خون مي گيرند
o-
و براي فال زدن بر شعر ها يت
ورد ِ اندوسكوپي ِ محض تو را مي خوانم
مهربانو!
باور كن
با كسي نيست سخن
جز زخم هايت كه همه زخم من اند
88/07/19

عاشقانه-330

330
*****
مي رسم روزي
و به روي بادبان هاي چشم تو
به افراشته گي نگاه هاي پر مهرت
با تمام باد ها مي رقصم
رقصي به سوگ آن شب ها
كه در دور ترين جزيره
تنها نشسته اي و من
متروك ترين غريق ،
كجاست نشانه اي كه بجويمت سوار بر امواج ؟
مهربانو !
مي رسم به شباهنگامي
كه رايحه ات را هر لحظه
از كوتاه ترين فاصله ها در برگيرم
و مفهوم تاريكي
با آتشي كه ميان من و توست روشن
زيباتر خواهد شد .
88/07/19

Saturday, October 10, 2009

عاشقانه-329

329
*****
ساعت پنج
اينجا كه همه در پي درد آمده اند
جاي تو نيست مهربانو !
ساعت شش
اينجا معني عشق همان تبعيد است
زخم را جور ديگر مي فهمند
ساعت هفت
جاي ابراز نفس هاي پر از مهر
همه از ترس سخن مي گويند
ساعت هشت
نه براي قسمت ِ بودن ، ماندن
كه به ترويج نبودن ، رفتن
بيمارند
ساعت نُه
همه ي حادثه ها حبس
تنها دونفر پاي پياده در راه اند
مهربانو !
ساعت ده
من كنار بغضي خاموش
تو كنار دلتنگي
تا دم صبح جاي من پيش تو خالي
پيش من
جاي تو خالي
88/07/18

Friday, October 9, 2009

عاشقانه-328

328
*****
مهربانو !
اين شب گره زده پاييز را با تو و من
مي دانم كه خواب نيستي
پس با همان چشمان بسته
فقط گوش كن
مهربانو !
خواب نمي بيني
منم
رقصنده با تاژ ِ ابروان تو
رقصنده با نفس هاي تو
رقصنده با جزر و مد ِ سينه هاي تو
رقصنده گرد آتش ِ اندام ات
تا صبحدماني كه چشم باز كني
و ببيني
كجاي قلمرو ِ عشق تو را
نگاهبانم من
مي دانم كه خواب نيستي
پس با همان چشمان بسته
فقط در انتظار صبحدم باش
من بيدارم
88/07/17

عاشقانه-327

327
*****
مهربانو !
چند روز ديگر مانده تا بريده شود ناف ِ تو
به تيغ ِ مهر
دردناك است ، نه ؟
اين درد را اگر امتداد دهي
تا زخم اين لبان من
بوسه هاي بخيه خورده
سر باز مي كنند
و ديگر نمي توان حريف آنها شد
پس بگذار همين جا
براي ناف ِ تو جشني به پا كنيم
تا چند روز ديگر اگر رسيد
آن وقت فكري به حال بوسه هاي نگون بخت مي كنيم
88/07/17

عاشقانه-326

326
*****
مهربانو!
مگر كه چشم هايم را ببندند
تا نبينند چقدر در درون من جا داري
كسي كه پشت ِ دخل
خرج ِ نگاه مرا در پي ات
حساب مي كند
ترديد نمي كند
كه رنگ دوست داشتنم
فارغ ز رنگ هاي روزمره گي ست
شايد كه كوچه هاي شهر
سنگدل ترينِ شاهدان باشند
اما ز بوسه هاي من و تو آب مي شوند
و جويبار مهر ِ ما
سر تا سر زمين پخش مي شود
88/07/17

عاشقانه-325

325
*****
مهربانو!
يگانه در برهوت
جايي كه تا چشم كار مي كند
جز ردّ گام هي تنهايي نيست پديد
مفتخر شدم به رؤيت ماه ِ روي تو
و مسير هاي تنگ و باريك و بي نشان
به احترام حضوت
همه در جغرافياي عشق من
ثبت شدند به نام ِ مهر
از كران ِ ساده گي خود
تا حريم نا متناهي انصافت
بي آنكه بر زبان آيد
هجرت كردم
و گرگ و ميش احساس ِ بود
كه دريافتم
مهرت نشسته بر دلم
پاييز هر از گاه رشك مي برد
از مهرِ بي بضاعت يكماهه اش
تا مهر لحظه لحظه و سال هاي من و تو،
من مفتخر شدم به اينكه در صبحي علي الطلوع
از باور دلم تا عمق چشم هاي تو
پر باز كنم
88/07/17

Thursday, October 8, 2009

عاشقانه-324

324
*****
بانوي حواس پرت پاييزي !
من و تو با اين نگاه هاي بازيگوش
روي آسمان پخش مي شويم
حواست نيست ؟
با هم به همنشيني ِ اين كوه ها
سر مي كشيم
با هم به سرشماري ماه و ستاره ها مي رويم
با هم اين برگ هاي نارنجي را
دست مي كشيم و پرواز مي دهيم
و خيلي زود
پنجره ها براي ما گشوده مي شوند
و با نامه هاي ريزو درشت
به جشن مهرريزان
دعوت مان مي كنند
حواست هست ؟
تا آنجا كه فهميدم
مـَـردي شبيه شنبه اي در بهار
با زني پنجشنبه گون در پاييز
زندگي را به يكديگر هديه دادند
88/07/16

عاشقانه-323

323
*****
مهربانو ي من !
با نامه اي در بسته يا سرگشاده
با لباني باز يا بسته
بهترين عشق اين جهان را
كه در گوشه گوشه ي قلبم پنهان كرده ام
براي تو پيش كش مي كنم
با قاطعيتي كه مبادا فكر كني
معجزه اي را به انتظار نشسته ام ،
در واقع
با فانوسي در دست
گام هايي آهسته
چشم هايي بي قرار
فقط به انتظار لحظه اي ستودني
در آستان قلب تو
دل گره زدم
به بند هاي سر سپرده گي
88/07/16

عاشقانه-322

322
*****
شامگاه و ماه امشب
پژواك عاشقانه اي شدند
و اشاره به ديواري دارند كاه گلي
كه زمزمه اي آرام آرام مي خلد
از پشت
شبيه ترانه هاي پاييزي
لب ها از آن ِ زني شبيه تو
چشم ها بيشتر شبيه من
اما صدا همان صداي پرسه ها
با گام هاي من و توست
پيراهني سپيد افتاده بر زمين
و دگمه ها
هر يك به گوشه اي
شرم از كنار رود در گريز
اما ترانه همچنان مي پيچد از قفا
لب ها شبيه من
چشم ها شبيه تو
اما صدا همان صدا
از عشق من و تو
88/07/16

Wednesday, October 7, 2009

عاشقانه-321

321
*****
كندوي موهاي تو مهربانو
لانه ي زنبور كارگري ست چون من
كه شهد عشق را
در ژرفاي احساس دلآويز تو
خلاصه مي كند تا عسل
و اگر نوشانوش مي نوشم از زندگي
در جوار تو مي نوشم
و اگر پاييز امسال زود تر از موعد مي خواهد
سيب هاي بردميده از اندامت را
به دست هاي من هديه دهد
قانون جاذبه اين بار معكوس و نقض مي شود
و اين منم كه از پايين
به بالاي تو جذب مي شوم
88/07/15

عاشقانه-320

320
*****
راز هاي ما ، مهربانو !
اگر ز لبان مان باز گو نمي شوند
از مسيلي مي گذزند
كه اگر خوب به چشم ها نگاه كني
خواهي ديد من و تو در عمق حادثه
آغوش در آغوش يكديگر آنها را پرورانده ايم
اگر صداقت ِ ميان ما نبود
هر كس كه ذره اي ترديد مي داشت
پيروز بود
و اگر صداقت ِ ميان ما نبود
هرگز براي يكدگر
عشق را تعريف نمي كرديم
اين راز ها
وقتي خوب نگاه شان كه مي كني
ساده تر از ساده ترين عناصر زندگاني اند
كه هر كسي مجال رخنه بدان ها نمي يابد
پاييز ، فصل اشتراك من و تو
دست ها مان
ريسمان بر تنيده از احساس
بين من و تو
چشم ها ي ما بدون مرز
همزبان و هم نوا
راز هاي ما نشسته در درون سينه ها
مهربانوي رازهاي دوست داشتني
88/07/15

عاشقانه-319

319
*****
دو نفر چون من و تو
آرزوهاشان را
درون كاسه اي مي ريزند
و جرعه جرعه هر يك به ديگري
مي بخشد
و قلبي اگر تپيدن آغاز كرد
تنها به واكنش
ز صادقانه تپيدن قلب ديگري ست
دستي اگر نوازش خواست
دلتنگ دست هاي ديگري ست
در اين ميان
حرفي اگر گـُــم يا كمرنگ شد
لب هاي ديگري واژگاني مي سازند
و بر لبانش خواهند نشاند
دو نفر چون من و تو
بر سفره اي كه ز چشمان ِ هم گشوده اند
روزي شان را
با يكديگر قسمت مي كنند
اگر حريق ِ حقيقت باشد مهربانو
يا شكيب درياها
جرعه جرعه
هر يك به ديگري مي بخشد
88/07/15

Tuesday, October 6, 2009

عاشقانه-318

318
*****
به ساده گي
يك اتفاق بزرگ مي افتد
و آن تويي كه وقتي لب باز مي كني
تنهايي محو مي شود
پنجره گشوده مي شود
و بيش تر از هميشه
منظورم ازاين اتفاق
عشقي ست كه هِي بزرگ تر مي شود
هِي پراكنده مي شود
به ساده گي
وقتي تو آغاز مي كني به عشق
در اتفاق ِ تو
هشيار مي شوم با ساده گي
88/07/14

عاشقانه-317

317
*****
صداي تو را در انحصار خويش در آورده اين پاييز
و نمي گذارد شفاف
جوانه زند طنيني خوش از گلوي تو
پاييز اينگونه نبود مهربانو
اين بار نمي دانم از كجا و كي
سرك كشيده به تو
كه من غافل ماندم ،
قيچي را بر مي دارم
و هر چه براي انهدام اين حصار بايد
پخش و پلا مي كنم و مي چينم
براي تو اي مهربانو
براي آنكه صدايت را
كه با شنيدن آن تطهير مي شوم
دوست مي دارم
حتي اگر در انحصار پاييز باشد
حتي اگر
در عمق مه گرفته ي اندوه
غلت مي خورد
88/07/14

عاشقانه-316

316
*****
مهربانو !
طبيعت ِ با تو بودن
احساس خلوتي ست كه نمي توان به روزمره گي
مجال فرو رفتن
در عمق لحظه ها را داد
طبيعت ِ با تو بودن
همان طرح زندگي ست
از نوع دوست داشتن
دوست داشتني كه تو در آن دوست داشته مي شوي
حالا اگر كمي به روزگار دلتنگي دچار مي شوم
باكي نيست
اين هم نقشي ست سياه قلم در پاييز
از همان طرح زندگي
كه تو در آن باز
دوست داشته مي شوي
88/07/14

Sunday, October 4, 2009

عاشقانه-315

315
*****
تا نور تو هست و عشق در من ، مهربانو!
چشم انتظار بوسه هاي وحشي تو
خواهم ماند
حتي اگر به ديده ي انكار بنگري در من
حتي اگر برابر پاييز
شهادت دروغ بدهي از من
شايد حقيقت ِ عشق ما
روزي كه با دست هاي تو شعله ور شوم
روشن شود براي تو
اما
چشم انتظار جزاي دوست داشتنم
خواهم ماند
حتي اگر براي دادن تاوان
ايستاده دفنم كنند .
88/07/12

عاشقانه-314

314
*****
بار تمام دلتنگي ها را پذيرفتم و
اينگونه ايستاده ام
كه بر كشم بردوش
بار تمام حوصله هاي عالم را
اگر چه نفرين ام مي كنند كه از تبار بارانم
ولي به وعده ي درياي چشمانت
دلخوش ،
قدم به قدم
رد پايم در عمق پاييز پيداست مهربانو
نزديك تر به تو
آتش است كه بار اعتبار سوختن را نيز
مي كشم بر دوش
بار بچه سالي ِ خويش ام را نيز ،
مي كشم بر دوش
ولي ز بي قراري چشمانت
كهن شدم همچون كوه
88/07/12

عاشقانه-313

313
*****
حنجره ام دريافته كه آواز تنهايي
اگر درست ادا شود
از درازناي پاييز راهش را
به سوي پنجره ات خواهد يافت
مهربانو
حتي اگر مسير پنجره مسدود باشد
حتي اگر كه خنجر ظلمت ز پرده
آويزان .
88/07/12

عاشقانه-312

312
*****
اين عاشقانه دلش كتك مي خواهد
چندانكه خموش نمي تواند بنشيند
چندانكه اشك
از مسيرش عبور مي كند
چندانكه قلب مي تپد
دلش كتك مي خواهد
هر چند كه باد پاييزي بر او مي تازد
باز
از سايه ها نمي هراسد و انگار
شفاف تر مي شود
با هر چه شب ِ سرگردان
سخن نمي گويد
باز بر مي خيزد و براي سرفه هاي تو
دعا مي خواند
مهربانو
اندوه ، مدام مي خزد اما
عاشقانه ها هنوز جان دارند
جندانكه مي بيني
خموش نمي توانند بنشينند براي تو.
88/07/12

عاشقانه-311

311
*****
مهربانوي من !
از نان ِ مهر تو
كه ارمغان نقش دار ِ لحظه هاي گرم توست
سير مي شوم
اگر پناه دست هاي تو
همچنان بپايد و سايه سار من شود،
من از نوازش تنور سينه هاي تو
كه از كرانه ،
سايه ها ي بي درد را درانده است
درك كرده ام
دلم گرفته مي شود
براي لقمه اي
به وسع و امتداد رود جاري از لبت
از اينكه آه خسته ات
تنوره مي كشد
از اينكه نان ِ تو
سير مي كند مرا
كه ارمغان دانه هاي رنج ديده است
شكر مي كنم
88/07/12

عاشقانه-310

310
*****
شكنج ِ نگاهت اين بار
بيم ِ چشم هاي مرا نشانه رفته است
و ترنم خاموش وسوسه
آرام آرام مرا به خلسه برده است
اگر درست نمي شناختم ات
مي گفتم :
هذيان مي بافي شيطان
اگر درست نمي شناختم ات
مي گفتم :
تو تنها مطلقي كه يك راست دروغ مي بافي
آتش مي زني و مي گريزي اي يقين ِ عريان
امشب گناه من
شكستن شيشه هاي حائل است
اين پرده هم مجال نيافت
تا آنچه بين ماست
كتمان كند ز بـُـن
88/07/12

عاشقانه-309

309
*****
مهربانو
مويه مي كني و نفس هاي تو خشك ِ خشك
حرف هاي ناگفته مانده در سينه را
سرفه مي كنند
من در كنار تو نيستم و دستم نمي رسد
چه حيف !
شوربختم كه چشمان گـُــر گرفته ات
مقهور پلك هاي خسته ات
هاشور مي خورند
بغضم شكفت
من در نهايت فاصله از درد سينه ات
دستم نمي رسد كه زخم تو را
مرهمي شوم
چه حيف !
در بي گدار ِ اين همه عشق و ساده گي
حيف از دمي كه نمي توانم از تمامي وجود
تيمار زخم هاي سينه ات شوم
88/07/12

Saturday, October 3, 2009

عاشقانه-308

308
*****
شكفته مي شوند با طرح خنده هاي تو
چشم هاي من
زاده مي شوند و مي رويند
شاخ و برگ احساسم
با نفس هاي شگرف ِ تو ،
به نقطه اي رسيده ام كه زبان انگشتان ات را
از فاصله اي دور
كه نقش مي زنند در آسمان
مي فهمم
نيازي به سخن گفتن نيست مهربانو !
تو هر چه عشق را
با زبان ِ بي زباني سوي من گسيل مي داري
منم كه گنگ و نا شنوا
تنها
به واكنش
لب خوان ِ زمزمه هاي عاشقانه ي تو مانده ام
88/07/11

عاشقانه-307

307
*****
بانوي زندگاني ِ من
در اشتراك آتشي ست پهلو به پهلوي من
دست مريزاد مهربانو !
بانوي زندگاني ِ من !
كه آواز ِ بكر و عاشقانه ي مرا
هم صدا مي خواني
امروز اگر در خون ، تو
در خون ، من
يك شب اگر در رنج ، تو
در رنج ، من
ديگر روز اگر در تب ، تو
در مرگ ، من
دست مريزاد مهربانو !
بانوي زندگاني ِ من !
اين اشتراك
غنيمتي ست بهشتي
كه اگر جهنم است اين دوران
من و تو
دست به دست هم
رستگارانيم
88/07/11

Friday, October 2, 2009

عاشقانه-306

306
*****
وقتي دلتنگي به سراغم مي آيد
حتي اگر بغض تو سرما زده باشد مهربانو
دوست دارم بكجا
همه ي بغض ِ تو را سر بكشم
آن هنگام كه ناباورانه در لحظه لحظه ي زندگي مي بينم
تو ، بي عشقي را متروك كرده اي
حس غرور مي كنم
حالا بگو كجاي قلبم را به دروغ با تو قسمت كردم
خويشتنم را
مادرم يا پدرم را
كه تو با اولين بوسه ي بهارين
رخصت مهرورزيدن دادي به همه ،
مگر جز اين بوده اي براي من
مگر جز اين خواسته اي از من
فراموشي ِ عشق ، دروغ و بي مهري
ارزاني آنانكه زبان شان حرفي زد
دل هاشان جاي ديگر بود
اما من
بغض و دلتنگي را
يكجا خواسته ام در عشق تو تعبير كنم
88/07/10

عاشقانه-305

305
*****
اينجا هيچ نيست در اتاق من مهربانو
مگر حريم پاييزي تو
مگر پناهي گشوده آغوش از تو
ملكوت من
كه فرشتگان چشمت
هميشه ي خدا مرا پاسبان اند ،
جزاي تحمل من در روزگاران صعب
كه مرا بي نام و بي نشان
لا به لاي سايه هاي گنگ و هم جنس ِباد
بشارت دادي
به مأمني در كنج آغوشت
متبرك باد نام تو
متبرك باد حضورت
88/09/10

Thursday, October 1, 2009

عاشقانه-304

304
*****
تا تو با سِـــيلي خروشان مهربانو
عشق را در من
شناور مي كني
دست در دست هم تا اعماق عشق
سُر مي خوريم
هر چه در هم ژرف تر مي شويم
آرام تر ،
هر چه سرشار از حضور هم
خوشبخت تر،
مرگ اما
در هراس از حوصله
مرگ اما
در فشاري شوربخت
تشييع مي شود
مقهور آواز رهايي مان
بر خلاف زندگي
با حريري بافته بر اندام تو و عشق
88/07/09

عاشقانه-303

303
*****
بالا و پايين مي پرند در بامدادي خمار
پلك هاي تو
با صدايي كه تنيده ست به آرامش
لميده بر موج مبارك باد نگاهت
پيش گوي لحظه هاي عشق و پاييزي
بر من ات واريز مي دارند
واژه گاني سركش و ظلمت شكن ،
قلب من
همساز با پلك هاي تو
گاه ِ عشق ورزيدن
گاهِ تنهايي
گاه ِبي برگي
هم رديف نغمه هاي پاييز
مي خواند
88/07/09

عاشقانه-302

302
*****
رؤياهاي تو مهربان اند و مضاعف مي شوند
وقتي سرود زندگي را با عقل و عشق
برهنه سر مي دهي
قشنگ پيداست
كه يقين داري
در هنگامه ي آتش
من و تو در وسط خاطره ي وحشي پاييز
نشستيم
نه شبيخون صدايي خواهد ماند
نه حصاري موهوم
عاقبت مهربانو
اين ديوار
سايه ها را مي شود آوار
88/07/09

عاشقانه-301

301
*****
همچنان تقدير پاياپاي تو و من
در دلتاي عشق
پارو مي زند
گرچه بر لب هاي پينه بسته
قفل ها دارد
تا كليدي را كه در سِحر نگاه ما ست
بربايد
پس نگاه از من مدار اي مهر بانو
همچنان تا مشرق دلتا
بگذار
تا همچنان اين عشق
تقدير را پا به پاي ما
بگرداند
88/07/09