343
****
گاهي كه تقدير
حوصله يِ گفت و شنود نمي يابد
دنبال رخصتي ست براي عشق
تا از نگاه تو پيدا شود
رو به روي من
گاهي چو ابر ، بالاي سر
گاهي دريا
و اغلب باران
سرشار
كه مي پريشد گيسو،
راهي درست مي شود
كه پا به پاي تو
لذت پيمودن اش چون تقسيم لقمه ناني ست با تو ،
توان ِ درك اين احساس
به غمخواري روزگاري كه سخت مي گذرد
خيلي سخت عزيز من !
مي ارزد ،
دچار ِ هر زماني ِ حيرت از حضور تو
دچار ِ باور آنكه دچارم در عشق
دچار ِ شنيدن ِ دوستت دارم از لبان تو
و اما پاييز لهجه اش را تغيير داده
سركش و ديگرگون
زندگي را تا درد با شوق
لبخند با اشك
تب با گداز لحظه هايي مجنون
در من و تو
معنا داده ،
خامش اما مجذوب
وقتي صداي تو نزديك مي شود
عاشق ترين مرد روزگارم من
و تو
عاشق ترين زني كه من
مي پرستم اش
88/08/09