Tuesday, December 30, 2008

عاشقانه - 178


178
عــاشقــانه
*****
از شمالگان ِ آرزو و تماشا
تا جنوبگان ِ انتظارِ تو
این منم که ثــقل ِ تمنا را
در نهان ترین ِ یاخته هایم
می پرورم
کیمیاگری که بـُـعد ِ تو را
به نزدیکای جاودانگی در درون خویش
بـَـدل می کند
منم
نه جوهری که بنگارم اش
نه اکسیر ِ جانسوز وِ نشئه آوری
که هلاکم کند
تنها پسینِ واژه از زبان ِ تو مانده
در گوش های من
تا کیمیا کنم ذره ذره اش
آخر
نمی شود هزاران هزار سال ِ بی حساب
من باشم و چشمی که خیره می شود
مغرب به مشرق از نبود ِ تو نابود می کند
صدها هزار لحظه را
در عین زندگی
آخر
چه می شود . . . ؟

مجيد گل محمدي
87.10.10

1 comment:

Anonymous said...

عجب همهمه اي ساخته اي ؛
از جغرافيا و هندسه و علوم طبيعه و فن كيميا

...

~~~***Ar@GoL***~~~