Tuesday, December 2, 2008

عاشقانه - 165

165
عــاشقــانه
*****
زندگی باز سخن می گوید با تو
از زبانِ من
که مرور ِ زیستن را
زاینده شدی شاد
شــــادزی
پیش تر ، تا که دستی ز قضا و تــقدیر
بر فشانی باز
چشم ِ پرواز تو تا وسعت جاویدان
و بلندای غریبانه ی امید
پریده
با همین قلب ِ تپنده در سینه
گل ِ سرخی که نشسته ست به لب
پیوسته
و در این تنگی ِ دوران
پرده در راه رهایی زده و باکش نیست
که به هر شوری و شوقی تازه
دلالت دارد
با تو هستم
که حضورت موهبت است
ماه را با تو نشان کردم
از شیاری که پریدن را
با شعور ِ تن ِ عریانت
هم به انگشتِ اشارت می نماید بیدار
به گذر کردن از این دار و نداری که غبار آلود است
پــَــر ِ پرواز تویی
پــَــر بکش
بال بزن
روز میلاد تو و پاییز است
وقت آن بادِ مساعد ، نزدیک
جوهرِ حوصله ی عشق ، جوشان است
موج مهتاب ، ندا سر داده
- وقت ماندن نیست -

مجيد گل محمدي
87.09.12

No comments: