Wednesday, December 9, 2009

عاشقانه - 366

366
***
راه با تو ساخته مي شود و بر ف
براي آنكه بنشيند بر سر و چشم و زبان عاشقي چون من
با تو شكل مي گيرد ،
اگرچه سپيد مي نشيند بر سر
اما سرخ مي آيد به چشم و سبز بر زبان ،
كسي مي گفت :
نمي داند راه كجا مي رود و مفهوم اين رنگ ها كنار هم
از چيست
زمان اما
سكوت كرده كه پيداست مي داند
اين همه تپش هاي قلب من
به پژواك نفس هاي تو ست
كه بر مي خيزد ،
كسي مي گفت :
نمي داند كه حرف ها به سوي كه سيال اند
و مفهوم هر كدام شان از چيست
زمان اما
سكوت كرده كه پيداست
كاملاً پيداست مي داند
كه من براي تو اجير كرده ام
تمام لحظه هاي عاشق را
و مي روم بالا از ترانه اي برفي
كه از تو شكل گرفته و مي بارد

88.09.18

No comments: