Thursday, December 3, 2009

عاشقانه - 361

361
***
هميشه كه به آسمان نگاه مي كنم
در عالم خويش
فكر ميكنم تو هم چون من
نيازمند يكي حرف ساده اي ،
براي خاطر اين اشتراك
براي خاطر تو
هميشه كه به آسمان نگاه مي كنم
زير لب مي گويم
دوستت دارم

حالا كه برف مي آيد
تكه هايش را مي گيرم و مي چسبانم به هم
صفحه اي زلال درست مي شود
كه رويش نوشته است
دوستت دارم

احساس من اگر درست نبود
برف ها بايد واژگونه به آسمان بر مي گشتند
ابرها به حالت معكوس مي چرخيدند و مهتاب
اگرچه هميشه شب مي آيد
اما
احساس من اگر درست نبود به تو
مهتاب هم به خواب مي رفت و يا زير ابر ها
گم مي ماند

حالا كه برف مي آيد
و تو در كوتاه ترين فاصله اي كه بايد باشي
بازم به آسمان و ابر و برف
خيره مي شوم
در عالم تو اين بار فكر مي كنم
من و تو محتاج يكي دست ساده ايم
كه در آغوش گيرد مان
و براي خاطر اين اشتراك
براي خاطر تو
از كوتاه ترين فاصله اي كه بايد باشم
دستانم را به سوي تو
دراز مي كنم
و صفحه اي زلال را
كه از تكه هاي برف جمع كرده ام
پيش كش مي كنم ،
دوستت دارم
88.09.12

No comments: