Sunday, November 29, 2009

عاشقانه - 358

358
***
با صدايي آهسته
و كلامي موزون
و به ضربآهنگي نم ناك
مي شكافد لحظه هاي تنهايي را
نه شبق راه به مهتاب شبانگاه مي بندد
نه هراسي در برگ
كه ريزد به مسير جاده اي
كه آراسته است
از شميم گذر ناب تو و من بي تاب
همه ي حادثه ها منتظر و چشم به راه
تا بيايي
بوسه اي گرم نشاني به يخ ِ گونه ي غربت زده ي من ،
همه ي فاصله ها محكوم اند
به زماني كه بيايي و بميرند
به اندازه ي عشقي كه ميان من و توست
همه ي شب ها با همه ي مهتاب ها ، شبتاب ها
همه ي روز ها
با همه ي خورشيد ها
گوش چسبانده به ديوار گريز
كه صدايي آهسته
و كلامي موزون
هم به ضربآهنگي نم ناك
بشكافد اين ديوار ،
تا بيايي و من از شوق
دست بر گيسوي بلندت پر پيچ
عاشقت باشم و پروازكنيم
رو به آوازي كه هراسي نيست
از بي برگي
از بي رنگي
88.09.10

No comments: