Saturday, November 21, 2009

عاشقانه - 351

351
***
ديگر بهشت را غبطه نمي خورم
و نخواهم گذاشت
تا تو قبله اش كني،
نه به آدم و حوا رشك خواهيم برد
ونه انسان را
كه به دنبال لحظه هايي دور از دسترس
عشق را صورتكي مي بيند بر چهره
كه گنگ مي خندد
اما
با صداي مهيب مي گريد ،
ديگر به بُهت ِ زمان تكيه هم نخواهيم زد
و نخواهم گذاشت تا تو در مسير رؤيايت
تنها نشسته و غم را مهمان باشي
براي آنكه با تو تا عمق لحظه اي فرو رفتم
كه ناخودآگاه بر زبان مان آمد :
عالي بود
خداي من ، عالي بود !
ترديد نمي كنم كه بهشت پيش ما عريان بود
و از جهنمي كه گذشتيم
بوي تعريق خاطراتي ناموزون مي آمد
و هر چه شوكران بر لب ها بود
واژه هايي ساختيم
كه فرياد مي شدند :
عالي بود
خداي من ، عالي بود !
88.08.30

No comments: