356
***
فقط به خاطر دلنوازي هاي تو
اينگونه مي شود كه پاييز
زاينده است عشق را چون رود
كه مي گذرد از ميان قلب من
و مي بيني كه چقدر آغوش
گشوده ام بر كف خياباني پر برگ
پر رنگ
با باران
كه حيف بود اگر نمي باريد در مسير من و تو
و حيف اگر بي نصيب مي مانديم ،
اگر چه كم اما
به وسعت آغوشم
مي بافم عشق را بر قامت تو
و اگر مي بيني فروتن نيستم در اين لحظه مرا ببخش
بي نقاب و بي پروا
در جست و جوي سبزينه هاي آماسيده در رگ برگ هاي احساس تو
با پاييز محشورم ،
با توروزي در ميان خواهم گذاشت
كه چه بايد ها در سرم پروردم
تا قراري باشم در دل تو
كه قرارت نيست مهربانو !
تا براي تو كه همه چيز و همه كس
رنگ و بوي دوري داشت
نزديك باشم ،
همه چيزت يعني عشق
عاشقت ماندم
با خودم گفتم مرد كوچك تو پدر نيستي اما
جاي اين واژه كنار عشقت خالي ست
مرد كوچك
جاي بي حوصله گي ، دلتنگي
جاي همسر
هم سر
سر ،
مرد كوچك
كوچك اما نزديك
جاي صد واژه ي " من "
يك " تو "
باش يك " تو "
و همينگونه كه پاييز در ميان تو من
عشق را
در خيابان با برگ ها و رنگ ها مي پاشيد
تو به من گفتي
با باران
جاي يك واژه ي خالي باش
با من
***
فقط به خاطر دلنوازي هاي تو
اينگونه مي شود كه پاييز
زاينده است عشق را چون رود
كه مي گذرد از ميان قلب من
و مي بيني كه چقدر آغوش
گشوده ام بر كف خياباني پر برگ
پر رنگ
با باران
كه حيف بود اگر نمي باريد در مسير من و تو
و حيف اگر بي نصيب مي مانديم ،
اگر چه كم اما
به وسعت آغوشم
مي بافم عشق را بر قامت تو
و اگر مي بيني فروتن نيستم در اين لحظه مرا ببخش
بي نقاب و بي پروا
در جست و جوي سبزينه هاي آماسيده در رگ برگ هاي احساس تو
با پاييز محشورم ،
با توروزي در ميان خواهم گذاشت
كه چه بايد ها در سرم پروردم
تا قراري باشم در دل تو
كه قرارت نيست مهربانو !
تا براي تو كه همه چيز و همه كس
رنگ و بوي دوري داشت
نزديك باشم ،
همه چيزت يعني عشق
عاشقت ماندم
با خودم گفتم مرد كوچك تو پدر نيستي اما
جاي اين واژه كنار عشقت خالي ست
مرد كوچك
جاي بي حوصله گي ، دلتنگي
جاي همسر
هم سر
سر ،
مرد كوچك
كوچك اما نزديك
جاي صد واژه ي " من "
يك " تو "
باش يك " تو "
و همينگونه كه پاييز در ميان تو من
عشق را
در خيابان با برگ ها و رنگ ها مي پاشيد
تو به من گفتي
با باران
جاي يك واژه ي خالي باش
با من
88.09.07
No comments:
Post a Comment