Saturday, November 21, 2009

عاشقانه - 353

353
***
با تب تو آتش مي گيرم
با تن تو
اوج
و چشمانت عجب حكايتي دارند
كه از نيم رخ
فرشتگاني هستند بخشايش گر ،
نگو
اگر كه فصل شخم رسيد
چنگي به حوصله نخواهي زد
كه بذر هاي اشتياق
از سر انگشانت به خاك اندامم
پاشيده خواهند شد ،
بگو
كه رهايي
ميوه اي ست نورسته
از عشق
اگر مراقب نباشيم اش
زمستان است كه مي آيد
و مي زند بر جانش
نگو كه ساده گي بيهوده ست
كه تنها يك واژه
نام تو -
براي زندگي
براي من كافي ست
بگو كه ساده اي با من
بگو كه ساده مي ماني
88.08.30

No comments: