Saturday, June 27, 2009

عاشقانه - 226

226

عاشقانه

*****

به دست هاي من شك مكن

كه پيش تر

در كنار م بودي و عاشقانه هايم را

مي خواندي

نگو كه چشم هاي من خائن بودند ،

وقتي كه هر بار بوي دريا مي آمد

حس نگاه تورا زود تر

خيلي زود تر

از هراس جاده و پلك هاي بي خوابم

مي فهميدم،

خودت بودي ، ماه پيشاني !

كه سكوتم را تا ميان مژگانت

فرصت مي دادي ،

مي خواهم تو نيز بداني

كسي شبيه تو حتي نمي توانست باشد

شبيه صداي تو حتي

كه كوله بار خسته گي ام را

در عصري غمگين

بر پشت نيم نگاهش

-عاشق -

بگذارم ،

آئينه را به خاطرت وسعت دادم

چشمم كه سوي تو نشان مي رفت

همزاد باران بود و وقت سفر

دلتنگ

مي باريد و هي

مي باريد ،

بگذار سر به سينه ي تو فكر كنم

و جاي واژه هاي فرسوده و تكراري

بوسه اي به رنگ سادگي ام بنشانم

بگذار همه بشناسند

مردي كه شب همه شب تو را ميان واقعه

ورق مي زد

حالا كنار پنجره با تو

ترانه مي خواند

و همچنان حوالي بوسه

بهانه مي گيرد و يادش هست

شب هاي بي قرار

از گيسوان خيس و جامه ي سپيد تو

عشق چيد و پله ساخت

تا وعده گاه تو

88.04.05

No comments: