220
عاشقانه
***
مشت هاي گره كرده ي تو
هيچ دلي شيشه اي را نمي شكنند
مگر خيال پژمرده ي دژخيمان را
كه با زبان مادري ات
سخن نمي گويند
و البته
كمي آنسو تر
شيار هاي سبز پريدن
بهار را هديه مي دهند
به انديشه هاي متروك
تا روزي
اگر سراغ بوسه اي گرفته شد
بگويند : آزادي ! ، ميدان آزادي
حالا اگر به حافظه ات رجوع كني
نشاني حنجره ات آوازي ست هميشه گي
كه فرياد مي كني : آزادي !
No comments:
Post a Comment