221
عاشقانه
***
تو به دست هاي من نگاه مكن
و چشم هايم را ناديده بگير و زبانم را نا شنيده و گنگ
كه دروغ مي گويند و مي نويسند و پرتاب مي كنند
بايد دوباره خواندن نوشتن بياموزم
كه هرچه مي نويسم و مي گويم
چيز ديگري شنيده مي شود
و جور ديگر تعبير،
اشاره ي انگشتم
مرا نمي شناسد و از من سخن نمي گويد
زبان جوهر آبي
ز طاقتي كه ندارد
پوستم را حساس كرده ،
حالا تو باور نمي كني نكن اما
اسمي نوشته شد
88/03/27
No comments:
Post a Comment