Tuesday, June 30, 2009

عاشقانه - 230

230

عاشقانه

***

چقدر ترديد كنم

و اين سواد ِ عاشق پيشه

وقتي سر از پنجره بيرون مي آورد

پهناي Web

زير پايش را خالي ِ خالي مي كند،

حرف ها خواب ِ خوابند و مجازي

و تعريف من

منوط مي شود به شبحي كه مرگ يا زندگي اش

با اشاره ي انگشتي

ديگرگون ،

عشق با امواج مي تازد

خام و سركش ، بددهن ، پر كنايه

و حضور ما

معني اش اين است :

هر زمان كه

من خواستم ،

محصور مي مانم

پشت ديوار ها بي اسم شب

بي ثبات از هر هجا

بي زبان مادري

لكنت گرفته ،

نقش من چون يك سؤال بي جواب

بي تصوير

بي صدا

يك تعجب

وسوسه

جستجوي نام هاي شبيه ،

من كه هستم ؟

يك حقيقت يا مجاز؟

ترجيح مي دهم پيش تو

آرام بنشينم

در جوار چشم هايت

زندگي يا اين حقيقت را

به نام تو

بياميزم

88.04.09

عاشقانه - 229

229

عاشقانه

***

خاستگاه بوسه هاي ناب

از سرِ صبري عتيق را

يافتم در كشتگاه اندام تو

ديم ِ عشق و

خوني مهيا چون خاك

زنده

سرشار از عادت هاي پاك

در هلال اولين ماه و پسين ني ني چشمت

هاي عشق ! هاي عشق !

بوسه با بوسه سفر در سرزمين بي كرانت

هاي باران ! هاي باران!

شهد شهوت ها فرو باريده بر شرمگاهت

هاي آتش! هاي آتش!

در ستيز معبر باريك و خواب سينه هايت ،

سرزمين عشق

از سرِ تقواي شيطان

گــُــر گرفته

بي مجال عاري از بوسه ،

آرام گير

آرام

هاي دريا! هاي دريا !

بر بساط بستري ساده

كنار من

فروتن

هاي عشق ! هاي عشق !

88.04.09

Monday, June 29, 2009

عاشقانه - 228

228

عاشقانه

***

زمان آن رسيد كه وصله زنم

خويشتن را

به احتشام حضورت

در آغوش،

نخورده مست لبان تو

ناشنيده حرف هاي تازه تازه عشق

در بهت همجواري دستانم

مشغول رازگويي و رمز يابي از پوستين احساست ،

هم آنزمان كه عقل زايل شد

و توأمانِ گره خورده ي من با تو

نشست مقابل آينه اي كه شكر خدا

پيدا بود

كسي به داد چشم من برسد

كه در نگاه تو مي دهد جانش را

و اي يگانه ي من ! اينك

به سِحر جاودانه ي مهرت

چگونه سر كنم شب را؟

88.04.08




Sunday, June 28, 2009

عاشقانه - 227


227
عاشقانه
***
از دلم تنگ اين صدا يم بشنود اي كاش
زيبا
ميخ كوب ِ لحظه ها
تا پيش ِ پايش
اين صدا را اي كاش بشنود
زيبا
انتظارم بر گام هاي بلند
در نجوا
تا فراسوي خيالش
شب شد اما
جستجوي شعله ها
در خرمني از” آه“ پيداست
از دلم تنگ
اين عشق را بشنود اي كاش
زيبا
نشكند بغضم به پيش چشم هايش
نشكند اي كاش

88.04.07

Saturday, June 27, 2009

عاشقانه - 226

226

عاشقانه

*****

به دست هاي من شك مكن

كه پيش تر

در كنار م بودي و عاشقانه هايم را

مي خواندي

نگو كه چشم هاي من خائن بودند ،

وقتي كه هر بار بوي دريا مي آمد

حس نگاه تورا زود تر

خيلي زود تر

از هراس جاده و پلك هاي بي خوابم

مي فهميدم،

خودت بودي ، ماه پيشاني !

كه سكوتم را تا ميان مژگانت

فرصت مي دادي ،

مي خواهم تو نيز بداني

كسي شبيه تو حتي نمي توانست باشد

شبيه صداي تو حتي

كه كوله بار خسته گي ام را

در عصري غمگين

بر پشت نيم نگاهش

-عاشق -

بگذارم ،

آئينه را به خاطرت وسعت دادم

چشمم كه سوي تو نشان مي رفت

همزاد باران بود و وقت سفر

دلتنگ

مي باريد و هي

مي باريد ،

بگذار سر به سينه ي تو فكر كنم

و جاي واژه هاي فرسوده و تكراري

بوسه اي به رنگ سادگي ام بنشانم

بگذار همه بشناسند

مردي كه شب همه شب تو را ميان واقعه

ورق مي زد

حالا كنار پنجره با تو

ترانه مي خواند

و همچنان حوالي بوسه

بهانه مي گيرد و يادش هست

شب هاي بي قرار

از گيسوان خيس و جامه ي سپيد تو

عشق چيد و پله ساخت

تا وعده گاه تو

88.04.05

Tuesday, June 23, 2009

عاشقانه - 225


225

عاشقانه

*****

قصه اي بي آغاز

از گلويي

تشنه ي بغض و به خون ، تر

يادت باشد

تا كلامي نشنيدي

به قضاوت ننشيني اما

آسان مگذر از فصل

از پل

كه به نام گام هايت

رمز اين فاصله را مي داند

و هر آن نقطه كه مي آغازي را

با ضرب همين دشنه و دشنام

از ياد مبر

از ياد مبر دستاني را

كه به آواز رهايي جان دادند

تا بيآغازي

قصه اي نو كه در آن

مردن ، آزادي ست

و خدايي كه پشيمان است از خاموشي

كه هنوز آتش

آرزو را به جهنم مي رانَد ،

دختري بر خاك

با گلويي آغشته

تشنه ي بغض و به خونش ، تر

با دلش مي گفت :

جان من ! پرواز !

88.04.02