230
عاشقانه
***
چقدر ترديد كنم
و اين سواد ِ عاشق پيشه
وقتي سر از پنجره بيرون مي آورد
پهناي Web
زير پايش را خالي ِ خالي مي كند،
حرف ها خواب ِ خوابند و مجازي
و تعريف من
منوط مي شود به شبحي كه مرگ يا زندگي اش
با اشاره ي انگشتي
ديگرگون ،
عشق با امواج مي تازد
خام و سركش ، بددهن ، پر كنايه
و حضور ما
معني اش اين است :
هر زمان كه
من خواستم ،
محصور مي مانم
پشت ديوار ها بي اسم شب
بي ثبات از هر هجا
بي زبان مادري
لكنت گرفته ،
نقش من چون يك سؤال بي جواب
بي تصوير
بي صدا
يك تعجب
وسوسه
جستجوي نام هاي شبيه ،
من كه هستم ؟
يك حقيقت يا مجاز؟
ترجيح مي دهم پيش تو
آرام بنشينم
در جوار چشم هايت
زندگي يا اين حقيقت را
به نام تو
بياميزم
88.04.09