157
عـاشـقــانـه
*****
فلسفه ي من
درهر پاييز مرور مي شود
هر بار پر رنگ تر و به تعبيري پخته تر
و اين برگ ها به غارتي هميشه گي و غريزي
تمام عاشقانه هاي مرا
دست به دست هديه مي دهند
اينگونه ام شناور در روزگاران
كه تا كنون
هزاران هزار برگ روياندم و
عاشقت ماندم
بي آنكه بداني چگونه
كه مست بايد بوده باشي تا بفهمي
چيستم !
من تمام شناسه هاي تو را دريافتم
و با هر پاييز
تغيير لحن نوازشگر چشم هاي تو را
خوب فهميدم
نقطه اي را پيدا كردم
كه ثابت ِ روزگار
-مرگ –
كمين ِ لحظه هاي مرا
نشانه مي گيرد
و به لبخندي از تو
بي رمق مي ماند
با دقت مرا مرور كن
نگاه تازه اي دارم اين بار
مجيد گل محمدي
1387.09.02
No comments:
Post a Comment