Thursday, November 20, 2008

عاشقانه - 155

155

عـاشـقــانـه

*****

نشانه اي يافتم

كه راهم كشيده شد تا رفتن

گفتم براي حقيقت

يك راست همين كوچه را تا انتها

خواهم رفت

هم مسير جوي آب

رفتم

حقيقت تنهايي سخت است

اگر كه چشم بر بندي و نفسي عميق

سينه ات را پر كرده باشد

مي فهمي

نگاه داشت چيزي در سينه

سخت است

نگاه داشت تصويري در چشم

نگاه داشت كلامي بر لب

سنگين

سنگين

تنم توان كشيدن اين جامه را نيز

نمي يابد گاهي

زين سان

در انتهاي كوچه

همين كه جايي يافتم

تمام اندوخته ام را وا نهادم

پيچيدم و اكنون

نه سنگيني كلامي

نگاهي

نه زنگ نوازش گر صدايي

بي ردايي بر تن

تنها چيزي كه با خود دارم

تويي و تو . . . بس

مجيد گل محمدي

1387.08.30

No comments: