Sunday, November 9, 2008

عاشقانه - 148


148

عــاشقــانه

*****

در كنج اين گذر

جايي ست كه هر شب

نفسي تازه مي كنم از فرط خسته گي

در تير رس نگاه تو

شايد اگر عبوري در كار نبود

يك قهوه ي داغ

مهمان من مي بودي

تا همه چيز بوي فال و هم تماشا بدهد

من آوازهايي را به خاطر دارم

كه با آنها به سراغ ات آمدم

و ديده ام چشم هاي تو هر هجا را

چگونه با ني ني زيبايش مي رقصاند

هميشه خسته از سفري

اما جاده اي كه تو را دور مي دارد

از من

هيچ دوست نمي دارم

با اين حال

هميشه كه بيايي جايي هست

كه بنشيني

نفسي تازه كني

خواه بماني

خواه . . .

مجيد گل محمدي

87.08.19

No comments: