149
عــاشقــانه
*****
از وراي ثانيه هاي ولنگار
و حرف هاي متروكه
دلم براي خنده هاي تو تنگ مي شود
درنگ نكن و لبخند بزن
گر چه كم يافت مي شوي و من
در بودن و نبودن ات
گاه مي رنجم و گاه دلشادم
اما دوباره و چند باره
ميان مرگ و زندگي
عشق ِ عتيق ِ تو را
با خاكساري ِ رغبتم
هــي بارور مي كنم
با اينهمه دريغ ام مدار لبخندت را
من بي زمان و بي مكان
دلتنگم
مجيد گل محمدي
87.08.20
No comments:
Post a Comment