Sunday, December 5, 2010

عاشقانه - 459

459
عاشقانه
***

قاب لحظه ها خالی ست

بی تاب تر قصد دارم

یک آن

سرآسیمه

به دنبال تو از رنگی به رنگی

بی نیاز باشم

دستی به آبشار تو می کشم

و زمان را در نمی یابم

دستم به روی آبشارتو می ماند

با چشم ها هزار بار تکه تکه نگاه ات می کنم

و کنار من

همه جا پر می شود از تو

چشمم به نگاه تو می ماند

یک آن به روی تو آغوش می کشم

خورشید می رود

ماه می آید

روز و شب را باز نمی فهمم

تنم به روی تو می ماند

آسمان وصل می شود به گوشه گوشه تنهایی

ابر می گیرد

باران

باران

باران

و لحظه را در نمی یابم

لب ها به روی نام تو می ماند

نام ات

دچار فراموشی ام کرده و هیچ حرف تازه ای را

نمی فهمم

یادم به روی چهره ات جا مانده

و هر بار فکر می کنم

می بینم باز

از اولش می خواستم

قاب لحظه ها را

پر کنم از بی رنگی

یادم نبود

که چیزی به چنته ندارم

و هر چه هست

در تو جا مانده ست


1389.09.14


No comments: