Friday, December 24, 2010

از مجموعه آزادی


***

یقین که آزادی را زاده شدیم

و آزادی ، خود

آرزویی ماند به نقش قابیل

حک شده در درون مان

چرا که کشته شد به دست های آز

باوری که انسان را

به بودن می خواند

سال ها نو شدند

آرزو ها ، دور

انسان ها ، دورتر

و هر بار فاجعه نزدیک تر شد

انگار نه انگار که آزادی را زاده شدیم و دریغ

که خود به دست خود می شکنیم

انسان را و بودن را و آزادی را

که آزادی

اعتماد می سازد

و اعتماد

انسان را

چشم های بی شمار خیره ماندند و فریاد ها

بی صدا تر،

چونان که انسان

به اشرف بودن اش

غره ماند

اما آزادی

آزادی

...

مرز ها به فکرها فرو شدند

و فکر ها

به بی گدار ی ِ غربت

هجرت کردند

و پشت مرز ها ماندند

ماندند

ماندند

وشاعران ِ بی گناه

گونه گونه با زبان بی زبان

خواندند

آی آزادی

من انسانم

از پشت میله های هم نوع ساز

می شناسم ات

هر چند زاده گشته ام برای تو

از پشت مرز های دست ساز

دوست داشتنی تری


89.10.03


No comments: