Monday, December 20, 2010

عاشقانه - 461


461
عاشقانه
***

نفس بده

نفس

که شانه های حنجره نمی کشند هوا

که هر چه می دمد

سنگین است

غبار فکر ها در نگاه ها پیدا ست

ولی نفس به هیچ که می رسد

قلب ها مسدود اند

کنار این غبار های مرئی و دژخیم

که بر سر و دل و چشم مان آوارند

هوای تازه می خواهم

نه کپسول اکسیژن

نه واژه های سِرُم در رگان جاری

نه دینگ و دانگ مصنوعی

نه صدای ساز هایی

که به زخم می زنند اما

زخمه شان از دل نیست

نه باوری که می خورد به دلم

که به هم می خورد دلم

نفس بده

نفس

که هوا مسدود است

قلب این لحظه در انگشتانم

دارد این بار تو را

با هوایی که نمیداند

از سر ِچیست

می سراید

همه از زلزله ی خانه بر انداز

همه از جنگ و وبا

همه از ماتم تفتیش عقاید

همه از فقر

همه از هرچه که غم دارد و خون

می نویسند و لی

از هوای مسدود؟

هم نفس نیست کسی انگار

نفس ام کو ؟

نفس ام را حبس کردند

نفس ام کو ؟


89.09.20


No comments: