Monday, May 17, 2010

Majid Golmohammadi- 401


401
عاشقانه
****
قدم به کوچه ای قدیمی و آشنا گذاشته ای
خانه ای کهنه
و پیش از آنکه در نگاه های کاه گلی ِ هم
آب پاشی به راه اندازیم
آغوش گشوده ای
برای نجات پرنده ای
که از چله ی کمان ترانه ای ممنوع
بر آسمان تو پر کشیده است
از فریاد های خاموش لبان ات پیدا ست
چقدر برای رؤیاهای ات
واژه باید ساخت
چقدر سکوت باید کرد
با اینکه می دانم
تمام دریاها
به آسمان می روند و تمام آسمان یکجا
در چشمان توست
اما خیال ِ باران ، تکراری نیست
واژه ها هم تمام می شوند روزی
و تنها نگاه است که می ماند


89.02.27

No comments: