Friday, May 28, 2010

Majid Golmohammadi - 408


408
عاشقانه
****
به دیدار تو
تا ایستگاه آخر ایستاده ام
و گیسوانت هر چه بلند تر پیچ می خورند
انگشت های من ، مهربانو
تند تر می سُرند و بلند تر می سرایند
حرف های ات این روزها به چشم می آیند
بافته هایی چون یک پل
در میان کوه هایی که آدم ها هم
دیگر نمی گذارند به هم نزدیک شوند
پلی برای آمدن
پلی برای رسیدن
و این من ام که ایستاده ام تا ایستگاه آخر
بر چشم انداز عاشقانه های تو
آهسته آهسته
مرز میان غرفه ها و خرافه های دلگیر
برداشته می شود
و شادمانه و سبز
طرح لبخند تو ست که شکل می گیرد
و آنها که آوازی به یاد ندارند
مسافری نمی یابند در راه
اما
کنار ازدحام حرف های نا گفته ات
به گوش ایستاده ام
سکوت ِ تو هر چقدر بلند تر باشد
دست هایم با لاتر می روند
پاهایم بیشتر کشیده می شوند
به سوی تو
چونان که می بینی ، مهربانو
ایستاده ام تا ایستگاه آخر
و صندلی ام را به خردسالی واگذاشته ام
که هر چه بیشتر نگاه ام می کند
سن اش بالاتر می رود
و قلبم برای تو تند تر می زند

89.03.07

Wednesday, May 26, 2010

Majid Golmohammadi - 407




407
عاشقانه
****
به احترام حضور تو
نگاهم را حلقه حلقه ریسه می بافم
پیوسته
رو به دیدارت ، مهربانو
از حریم باد های بی انصاف
گذر خواهم کرد
تا گلویی تازه کنم با شعرت
لابد
در کنارت بودن علتی دارد
که شبیه شمعی سوزان
دوست دارم رقصان
موسیقی احساس درونت را، لبریز
لابد
حکمتی هست در این پیمودن که نمی دانیم
و سر ا پا خواهش ام این است
مقدر شود این آرامش
عاقبت بر قلبت



89.03.05

Tuesday, May 25, 2010

Majid Golmohammadi - 406




406
عاشقانه
****
شمار لحظه های دلتنگی
از صورت حساب مان اگر کم شوند
شب هامان پوچ خواهند شد
باور نمی کنی ! از چشم های مان بپرس
که آینه را به یاد ندارند آنگاه
و روز ها پر می شوند از نردبان هایی سر در گم
که دست را به جایی بند نمی کنند
در امتداد صبح آمدی مهربانو
با دفتری سپید
بر سینه بی قرار
اینک شمار لحظه های تو را تا امتداد شب
به صورت حساب مان اضافه می کنم
آسمان را با تو
تقسیم
فاصله ها را کم
و در اندیشه ی روزی که تمام دفترمان
جای یک نقطه ی بی حوصله را هیچ ندارد
من و تو
حافظه مان پر رنگ است
و به زودی دست مان رو خواهد شد
که به هم عاشق ماندیم
*
احتراماً عرضی نیست
و حسابی دیگر هم



89.03.04

Monday, May 24, 2010

Majid Golmohammadi - 405

405
عاشقانه
****
صدای تو
تندیس شاعرانه ای ست نامرئی
از خود ِ تو
که لبان ات شاهکارانه می سازند
با چاشنی بوسه
و فقط من می فهمم
مثل آب ِ خوردن
وقتی به حقیقت می اندیشی
نا خود آگاه لبانت می جنبند
مـُــژه هایت دل شان می خواهد
خیره باشم به مسیر رژه رفتن ها شان
به همین خاطر
وقتی از راه رسیدی
افتادم
و تو با یک پلک ، مرا
از زمین چیدی
مثل باران باریدیم
مثل آب دریا
قد کشیدیم تا ابر
تا پرواز
و رسیدیم به هم

89.03.03

Saturday, May 22, 2010

Majid Golmohammadi - 404


404
عاشقانه
****
خون بهای این احساس در میان من و تو
این عاشقانه ها ست به حکم تو
جاری از انگشتانم
واژه های تو مهربان اند با من
چه بر زبان بیآوری شان
چه تا نوک ِ زبان ات بیآیند
و نگویی از قرار ِ عشقی
که میان من و تو ست
چاره ای نیست عزیز من
جز آنکه بر زبان بیآوریم
یا بر لبان هم بنشانیم ،
به دست آوردن
سخت بر دوش کشیدن می خواهد عزیز من
طاقت ِ یکدیگر را
تا بیآموزیم به هم
فرصت ِ باران هم محدود است
و اگر خورشید نیآید
در کنار هم
می مانیم ،
می فهمم
دردی که درکنار سینه ات پنهان است
سرت را مشغول کرده
از همین رو شکی نیست به چشمان ات
که می خوانند عاشقانه
خون بهای این احساس را
در میان من و تو

89.03.01

Friday, May 21, 2010

Majid Golmohammadi - 403


403
عاشقانه
****
از هر نگاه که می گذری
هیچ گاه از نگاه من
دور نمی شوی
پروازت آن قدر با شکوه به چشم می آید
که در کنار لحظه های سخت
دل به خاطر ت
پرواز را فرا گرفته است
پس می زنی دست های نا امید را
و با دست های من حرف می زنی
بوی تو را گرفته ام
بوی دهان تو را
و بوسه های تو هیچ گاه تداعی نکرده اند
مزه های پشیمانی را
چگونه ای که در زبانه ی آتش
ایستاده ایم و
به آغوش می کشم تو را
و خیس می شوند لحظه ها
کنار تو
چگونه ای
بگو که ای ؟ برای من
که عادت ام نمی شوی




89.02.31

Thursday, May 20, 2010

Majid Golmohammadi - 402

402
عاشقانه
****
آنکه تو را می آفرید
مرا نیز دوست می داشت برای تو و ساخت
با فرق اینکه در تنگنای روزگار
در چشم های تو بیشتر ستاره کاشت
و در گلوی من
ترانه های ناب ،
عاشق شدن یا اینکه بر زبان بیاورم دوستت دارم
خرجی برای لحظه های ساده گی ام بر نمی دارد
و بر نمی خورد به حوصله ام اصلاً
چرا که آنکه تو را آفرید
ذره ذره یادم داد
چگونه در مجال فاصله ها
آرام و سر به زیر
طاقت بیآورم ،
پشت هم
اتفاق های ساده می افتند
مادرم خواب می بیند
و موهای تو پیچ می خورند چون شعله
بر خاطرات مان که با رنگ های خیس
ما را به یاد می آورند
اتفاق های ساده می افتند
راستی !
گاهی که برگ های پنجره ات را ورق می زنی
نشانی مرا که باد برای ات آورده
به خاطرت بسپار و سر زده بیا
بد نیست

89.02.29

Monday, May 17, 2010

Majid Golmohammadi- 401


401
عاشقانه
****
قدم به کوچه ای قدیمی و آشنا گذاشته ای
خانه ای کهنه
و پیش از آنکه در نگاه های کاه گلی ِ هم
آب پاشی به راه اندازیم
آغوش گشوده ای
برای نجات پرنده ای
که از چله ی کمان ترانه ای ممنوع
بر آسمان تو پر کشیده است
از فریاد های خاموش لبان ات پیدا ست
چقدر برای رؤیاهای ات
واژه باید ساخت
چقدر سکوت باید کرد
با اینکه می دانم
تمام دریاها
به آسمان می روند و تمام آسمان یکجا
در چشمان توست
اما خیال ِ باران ، تکراری نیست
واژه ها هم تمام می شوند روزی
و تنها نگاه است که می ماند


89.02.27

Sunday, May 16, 2010

Majid Golmohammadi- 400







امروز ، پارسال و دیگر هیچ




400
عاشقانه
****
هیچ می دانستی
من کشف تو ام
با من که سخن گفتی
آویختم ات کنج دلم
در چکاد لحظه ها
آنک که سخن گفتم با تو
سخنم دعوت ِیک بازی بود
هرکسی
دیگری را آغازید
بازگشتی بر اصل خویش
بیرون شدن ِ من از من
با تو
بیشتر بودن ِ تو در من
از من
هیچ می دانستی
چهره ای دیگر نیست
و تو دریک سال بعد از این بازی
بی زمانی
در سکوت ِ من
و پس از یک سال
بی زبانم در تو
بی زمان
هیچ می دانستی
عاشقانه ، صبر می خواهد
سطر هایی که نوشتی از درون من
جزء بازی مان نبود
و تو می دانی
در پی ِ زمزمه ای بودم من
تو مرا تسخیر کردی
رد پای ات را با چشم شنیدم من
و شنیدی
در بن بست
کنارت بودم
هیچ می دانستی
که در این یک سال
نه فقط از ابر می بارید
چشمان من و تو
نگران ِ هم
بودند نه اما جزء بازی مان
نه فقط آسایش
هیچ رازی بین ما پنهان نیست
از میان خویش زادیم خویشتن را
و حقیقت را
هیچ می دانستی
در میان ِ نام ها گمنام بودیم
و هنوز
ماندیم و هنوز . . .
. . . مدیون ایم




89.02.26

Saturday, May 15, 2010

Majid Golmohammadi - 399


399
عاشقانه
****
راست می گفتی
آسمان هر وقت دلش می گیرد
دلهره هایش را تقسیم می کند
با ما
صبرش که لبریز می شود
می بارد
دردش که می گیرد
رعد می زند
ببین چقدر من و تو شبیه آسمان هم ایم
انگار اشتراک ما به همین جا ختم نمی شود
صبر کن کمی جلو تر
به سرنوشت می خندیم
که چقدر دلیل دارد برای شباهت
حالا بگو: ای سرنوشت
بنشین در آینه
آرایش ات را غلیظ تر کن


89.02.25

Majid Golmohammadi - 398




398


عاشقانه
****
صفای دل بارانی تو
امروز
جامه ی عشق نفس های درختان را
پوشانده
به امیدی که کنار تو
جامه ی وصل
برازنده شود
قامت دلتنگی من را
می دهم هدیه به اوقات گذرانت
بوسه هایی عاشق را



89.02.25

Sunday, May 9, 2010

Dr.Shafiee Kadkani & MajidGolmohammadi


گفتگو با دکتر شفیعی کدکنی


گمشده

دكتر محمدرضا شفیعی کدکنی


طفلی به نام شادی، دیریست گمشده ست

با چشمهای روشنِ براق

با گیسویی بلند به بالای آرزو

هرکس از او نشانی دارد

ما را کند خبر

این هم نشان ما :

یک سو خلیج فارس سوی دگر خزر

***************************

نشاني

***

مجيد گل محمّدي

خاطرت هست شادي را

طفلي بود

با دو چشم آبي

آسماني

بي نشان گم شد ،

صبحگاهي در بهار

در ميان سال هاي پر غبار

يك نشاني يافتم

پشت يك پيچ

در كنار باغ

زير آسماني پر تپش

پر خروش و پر فغان،

كودك ِآن روزها

این روز ها

قامتش سبز و جوان

لهجه ي آزادي

برلبانش سرخ

نقش بسته

89.02.19

Friday, May 7, 2010

MajidGolmohammadi-397



397

****

فردا برای تو دلم تنگ تر می شود

چشمم پر از بهانه های توست

آئینه هم

همرنگ دق

دیگر نفس نمی کشد

هر لحظه با غبار تازه تر

دیوار می شود

راهی اگر به پنجره پیدا کنم

این بار با بخار شیشه ها

یک قلب می کشم برای تو

فردا بهانه های تازه تر

جور می شوند

دست پخت تو

شاید تولدت

شاید صدای تو

...

از دست عشق تو!


89.02.16

Tuesday, May 4, 2010

MajidGolmohammadi-396


396
****

در بوته ي تنهايي خويش

از رنگ ها و رنج ها

با خدايي كه به انگشتان ساخته ام

حرف تقدير را مي كشم پيش

عاقبت عاشق مي دهم جان

رو به روي تو

كه در اين فاصله ، بي غم

ذهن ِ پيمودن نيست

غافل از عشق نخواهم ماند

چشمي

آفريدم آفرينش نه خدايي بود-

كه نگاهي نگران باشد

آفريدم با دست هايم

تا خدا دريابد

قلب خنياگر من

به نگاهي از تو

مي شورد ،

اشتياقي در سكوتم پروردم

تا خدا دريابد

با زبان ِ بي زباني مي شود عاشق بود

و به خاك عادت دادم

تن به آغوش فريبي ندهد

وعده اي هم به بهشت ،

تا خدا دريابد

وعده هاي سرِ خرمن

كهنه كهنه بر باد اند،

آتش را

پروراندم كه خدا دريابد

سينه هايي كه در آنها داغي ست

به چكيدن از چشمي شعله مي گيرند

مي سوزند

و خداي غافل

به زمان امر نمودند : نه ايست !

من زمان را بخشيدم

به گناهي كه نبخشيد خدا

اين خدايي ست يا خدا نيست ؟

طرحي كه تو نا غافل

سر از اين واقعه بيرون كردي

تا كه من دريابم

عشق

اتفاقي نيست

تا خدايان به خدايي عادت دارند

من به اين ساده گي ام

دل خوش

تا خدايان دريابند

عشق

عادت نيست


89.02.13