Monday, October 13, 2008

عاشقانه - 125


125

عــاشقــانه

به برادرم - رضا

*****

دلي به بزرگي ِ اينهمه دريا نديدم من

اگر چه قطره بوده ام اما

براي اينهمه دريا

مي ميرم

صداي پاي تو از بيكرانه ي دل مي آيد

در سويداي جان مي پيچد

اي رفيق ِ پاياپاي

چشم هايم بهانه ي باران مي گيرد

شانه اي نمي بينم

بغضم شكست و

تو شكستي

راهي بزن آخر

با اين همه نامه ي نا خوانده نشسته به روي گونه ام

بگو چه كنم

سياه قلم شدم از فرط عشق

به التماس

رو به تو

بايدم كرد فرياد

نگاه كن !

سپيده دمان نوشخندت را

چه مؤمنانه مي نوشم

87.07.22

1 comment:

mahshid said...

یکی از زیباترین نوشته ها
از خوندنش نفسم بند اومد