125
عــاشقــانه
به برادرم - رضا
*****
دلي به بزرگي ِ اينهمه دريا نديدم من
اگر چه قطره بوده ام اما
براي اينهمه دريا
مي ميرم
صداي پاي تو از بيكرانه ي دل مي آيد
در سويداي جان مي پيچد
اي رفيق ِ پاياپاي
چشم هايم بهانه ي باران مي گيرد
شانه اي نمي بينم
بغضم شكست و
تو شكستي
راهي بزن آخر
با اين همه نامه ي نا خوانده نشسته به روي گونه ام
بگو چه كنم
سياه قلم شدم از فرط عشق
به التماس
رو به تو
بايدم كرد فرياد
نگاه كن !
سپيده دمان نوشخندت را
چه مؤمنانه مي نوشم
87.07.22
1 comment:
یکی از زیباترین نوشته ها
از خوندنش نفسم بند اومد
Post a Comment