123
عــاشقــانه
*****
اين روزها
گلوي ام درد مي كند
و اين صدا ي حنجره مال خودم نيست
چرا كه حرف ناگفته اي مانده در گلوم
هي پيچ مي خورد
هي پيچ مي خورد
و مي خورد به پرده هاي دلتنگي
اين روزها
بيشتر دلتنگم
و تنها باران بود كه وقتي مي باريد
دلتنگِ تو نمي شدم
كه آن هم به جمع مان آمد
حالا
تو يي و من
در جوار گل هاي سرخ باراني
و اينهمه نشانه كه هر كدام
جغرافياي تو را از راهي
به راهي
نشانه رفته اند
تا عشقِ بي غل و غش
در گلوي من اتراق كند
بي هق هق و هاي و هوي
بي حرفي و كلامي
صوتي . . .
تنها سكوت
سكوت
مجید گل محمدی
87.07.20
No comments:
Post a Comment