Tuesday, October 28, 2008

عاشقانه - 140


140

عــاشقــانه

*****

دچار تو مي شوم در اوانِ پاييز

سرشار واژه هاي تو

عريان در نگاه

هيچ نشد كه بنامم تو را

چرا كه از ميان دهليز هاي قلبم

احساس مي كنم تو را

براي جبرانِ گذشته ها نمي خواهم ات

يا دلالتِ آنچه " من " مي خواني اش

چونان الهه اي سپيد پوش باشي

براي آمرزيدن

يا خيالات مجاز

نه ، نمي خواهم

هم نه براي زندان و زندان باني

و نه براي مرگ و نيستي

كه به قامت انساني ات

جاودانه مي ماني براي من و جاودانه بخواهم ات

در قامت انسان

اين روز ها زندگي سخت مي گذرد

انسان سخت تر

و در اين شمايل ، تو زيباتري

با دو چشم و گوش

پوستي معمولي و احساسي هميشه گي

در لباسي ساده و نگاهي عريان

كه دچار مي كند مرا

مجيد گل محمدي

87.08.07

No comments: