126
عــاشقــانه
*****
واژه هاي امروز و ديروز
در گير و دار ِ زمان ِ فراموش شده
ميان ِ تو و من
اگر مي تواني بخوان
قديس ِ قلب ِ من!
سر را به روي شانه هاي تو مي گذارم
در انتظار پاسخ دستان ات
در چارديواري تاريك
بي نور و بي سايه حتي
عريان تر مي شود با تو انديشيد
از تو شنيد
بي غروبي خويشتن را
در تو رها كرد
بي جا و بي كجا
مجيد گل محمدي
87.07.24
No comments:
Post a Comment