Saturday, January 3, 2009

عاشقانه - 180


180
عــاشقــانه
*****
شب هنگام
شتافتم تا
عریان ترین ِ بوسه ها
نثارت گردد
سردی و سوز ِ سرما لبانم را
خشکاند
تاب نیاوردم
زدم به چاک ِ لبانم
به خون تر شدند اما
بر نیامد
کامت
بی خبر ماندم

مجيد گل محمدي
87.10.14

1 comment:

Anonymous said...

اقليما بود
طفل توأمان ِ قابيل
كه به وقت گيس گشي با ليذا ؛ ( لوزا هم گفتند ، طفل توأمان ِ هابيل )
لب گزيد و لبانش به سرخي ، تر شدند
همآنجا بود
كه اول بار، خوشامد
فرزند آدم را
سرخي لبان معشوقه اي

...

اسطوره شناسي سرخاب ( رژ ِ لب عصر ِ حالا ) بود گويا
شما زدي به چاك ِ لبانت
ولي ما كه تازه ديشلمه خورديم و هنوز تر است چه كنيم !؟
چاره اي نيست ؛ مي زنيم به چاك !!!...ه

...
~~~***Ar@GoL***~~~