Tuesday, January 6, 2009

عاشقانه - 181

181
عــاشقــانه
*****
فریاد
که خاموش می مــانــَد
بغض می ترکد
شعر بهم می ریزد
و آنچه که " دل " می خوانندش
به چیزی شبیه
- شاید گره ای کور –
در خود می پیچد
که دندان هم نمی یارد
باز کردن،
قانـِـعــم این خموشی را
که در آن
با تو
به خود می پیچم
وهمین بس
که روا نیست ز چیزی که شبیه توست
در سینه
بــگـریزم
مجيد گل محمدي
87.10.15

1 comment:

Anonymous said...

نميدونم مال ِ كي ِ ، به گوشم رسيد ، خواستم با تو شريك بشم
...

چيزي كه همسران ِ نويسندگان نميفهمند اين است كه
وقتي همسر آنها از پنجره به بيرون نگاه ميكند ، مشغول كار است




.
.
.
~~~***Ar@GoL***~~~