Thursday, October 30, 2008

عاشقانه - 141


141
عــاشقــانه
*****
ماجرای تو در قلب من شروع شده
و این بار
از انتهای راهرویی ساده
تنها دری که دیده ای به صدا در آمده
بوی گونه های تو پیچیده و من
لب خوانِ ترانه های بی قرار
وسوسه می شوم پاسخت را به بوسه ای
با اینکه زود اما
خو گرفته ام به نگاه های تو
پلک هم نمی زنم
مبادا برای لحظه ای حتی
نبینم ات

تعارفی هم در کار نیست . . .
خوش آمدی به ساده گی ام


مجيد گل محمدي
87.08.09

Tuesday, October 28, 2008

عاشقانه - 140


140

عــاشقــانه

*****

دچار تو مي شوم در اوانِ پاييز

سرشار واژه هاي تو

عريان در نگاه

هيچ نشد كه بنامم تو را

چرا كه از ميان دهليز هاي قلبم

احساس مي كنم تو را

براي جبرانِ گذشته ها نمي خواهم ات

يا دلالتِ آنچه " من " مي خواني اش

چونان الهه اي سپيد پوش باشي

براي آمرزيدن

يا خيالات مجاز

نه ، نمي خواهم

هم نه براي زندان و زندان باني

و نه براي مرگ و نيستي

كه به قامت انساني ات

جاودانه مي ماني براي من و جاودانه بخواهم ات

در قامت انسان

اين روز ها زندگي سخت مي گذرد

انسان سخت تر

و در اين شمايل ، تو زيباتري

با دو چشم و گوش

پوستي معمولي و احساسي هميشه گي

در لباسي ساده و نگاهي عريان

كه دچار مي كند مرا

مجيد گل محمدي

87.08.07

Monday, October 27, 2008

عاشقانه-139



139

عــاشقــانه

*****

پاييز و صداي برگ هاي بازيگوش

با كوبش قلب من هماهنگ

تاب و تب ِ تو با من

نزديكِ برهنه گي در آغوش

چقدر به خواب احتياج دارم من

خوابي كه با آغوشِ تو آغاز مي شود

و ديگر نه به رؤيا مي پردازم

نه به دنبالت

شب و نيمه شب خواهم گشت

دست هاي تو را دوست مي دارم

چون زبانِ دست هاي مرا مي فهمند

زبان ِ تنم را

چقدر به خواب احتياج دارم من

خوابي كه با دست هاي تو آغاز مي شود

از شيار لب هاي ات مي شود فهميد

تو شبيه عاشقانه هاي مني

لبان تو را از همين رو دوست مي دارم

خوابي كه با لبان تو آغاز مي شود

دوست مي دارم

مجيد گل محمدي

87.08.06

عاشقانه - 138

138

عــاشقــانه

*****

تو

چه نزديك باشي

تو چه دور

زيبايي

و گوارا هنگامي ست كه بيانديشي

من و اين خلوت تنهايي

جاي خالي ِ تو را مي پاييم

و شگون دارد پلك هاي بسته

با لباني خاموش در يادت

تا فراموشي ِ بودن

بي تو

مجيد گل محمدي

87.08.06

Sunday, October 26, 2008

عاشقانه - 137



137

عــاشقــانه

*****

حال و هواي غريبي دارم

امروز و فردا ،

قرار است بيايي كه بباريم با هم

نكند پاييز نيايي ؟

كه در اين روز ها

حرف نارنجي ِ برگ ها را مي شود فهميد

چشم هايم خيس اند و

سُر مي خورد نگاه من

ببين چگونه آمدن ات را

غوغايي بر پاست

مجيد گل محمدي

87.08.05

Saturday, October 25, 2008

عاشقانه - 136




136
عــاشقــانه
*****
از تو می پرسم
مثل رؤیا خواهی بود آیا
یا حقیقت می مانی؟
و تن ات را با تمام نازک آرایی
بر تن ام خواهی داد
تا در آغوش به باور بنشینیم؟
یا که جان را ز زمین آیا
تا بلندای زمان می دهی پرواز ؟
از تو می پرسم
حرف های ات می سپاری بر گوش های ام ؟
یا به لب خوانی ِ این زمزمه ها از من
دل خواهی داد ؟
نگرانم
نکند باز خیالات شوی
یا به وهن ام بسپاری
نگرانم باز
بی شکیبی به سراغ آید
نگرانم
نگران ِدل ِ خسته
بی تو
تو


. . .



مجيد گل محمدي
87.08.04

عاشقانه - 135


135
عــاشقــانه
*****
ارمغان ِ تو و تاوان ِ دلبسته گی ِ من
اشتیاق و دلتنگی ست
که اینگونه روزها را به شب
شب ها را به روز می رسانم
چونان مسیح
صلیب کش ِ عشق تو شدم بر دوش
و می پندارم
مفهوم آنچه در اطراف می گذرد
با تواتر عشق تو
در تغییر است
چشم بسته یا گشوده
زبان بسته یا گشوده
فرقی نمی کند
نقش ات در این میان حتمی ست
و من نه بر آنم
که در به روی حقیقت ات بر بندم
و نه با تو در میان نگذارم
به آنچه مشغولم
پای ِ گریز هم نمی خواهم
فقط دلتنگم



مجيد گل محمدي
87.08.04

Friday, October 24, 2008

عاشقانه - 134

134
عــاشقــانه
*****
چگونه
مگر می شود فراموشت کرد
اگر قبول کنیم
دگرگونی این عادت را
تو همیشه و همه جا با منی و می مانی
پس چگونه فراموشت کنم
چگونه انکار کنم
شکوه ِ تو را در زندگی خویش
نه به دنبال چرایی ِبودن ات بودم
نه که کــِـی
و از کجا پیدای ات شد
وام دار ِ تو ام
که عادت ِ محض ِ زندگی ام را
تغییر دادی
چگونه می شود فراموشت کرد
مگر اینکه خویشتن را انکار کنم
یا تو را به غم بسپارم و خویشتن
بسوزانم


مجيد گل محمدي
87.08.03

Thursday, October 23, 2008

عاشقانه - 133




133
عـــاشقــانـه
*****
من بازیگر خوبی نیستم
کمتر اندوهگین و بیشتر
در فکر تو ام
آرام
وقت بی خوابی ها
بیداد ها
و عجیب تر اینکه
صدایم آهسته ست با تو
من هیچ وقت
بازیگر نمی شوم
از من مخواه برای عشق
تو را سیاه کنم
نه دیگری در این حوصله جا می گیرد
نه نقش ها و رنگ های تازه ای برای خویش
مهیا می سازم
مرا کفایتی
با همین رنگ و نما
اگر چه نبینم ات هیچ گاه
دیر یا دور

زود یا نزدیک





مجید گل محمدی
87.08.02

Wednesday, October 22, 2008

عاشقانه - 132

132

عــاشقــانه

*****

پيش از اين

كسي چنين

مرا به عشق نخوانده بود

چندانكه نخواهم خواند

كسي را

اين چنين در عشق

عشقي نهفته در چكامه ها

باور نمي كند كسي

اين عشق را

جاري ميان ما

مجيد گل محمدي

87.08.01

عاشقانه - 131

131

عــاشقــانه

*****

مهرِ پاييزي ِ تو

در دل نشسته و اي كاش

مي دانستي

فرسنگ ها دور ِدوري اما

نزديكِ نزديك

دارم ات

شب نشين عاشقانه هاي مني

با شولاي مخملين و سرخ

زيبا و با وقار

در دل نشسته اي

مجيد گل محمدي

87.08.01

عاشقانه - 130

130

عــاشقــانه

*****

از تو

با تو

در خون تو آغشتم دي شب

كاش كنارت مي بودم

دي شب از شعر

دي شب از شور

با تو باريدم

كاش كنارت مي بودم

دي شب از روزن دلداده گي ام

چه نفس ها نكشيدم

نبريدم

آه كشيدم

كاش كنارت مي بودم

نه از اين فاصله ها گفتم

دور

نه از اين حس و هيا هو

نزديك

كاش كنارت مي بودم

با تو از خواب پريدم

خسته در ياد تو بودم

نگسستم

كاش كنارت مي بودم

مجيد گل محمدي

87.08.01

Tuesday, October 21, 2008

عاشقانه - 129

129

عــاشقــانه

*****

نمي خواستم بفهمي

اما با صداي قلبم

شب

بيدار ماندم براي تو

هر نبض

با هر نفس تو

با خون تو . . .

ترسيده بودم

اما نمي خواستم بفهمي

چقدر دوستت دارم

باور كن . . .

مجيد گل محمدي

87.07.30

Sunday, October 19, 2008

عاشقانه - 128

128

عــاشقــانه

*****

نزديك تو

چشمها را مي شويم

و به يك چشم بر هم زدن

بر بند دلت

مي آويزم

ســُــر مي خورم از دهليز هاي قلب تو

پيچ مي خورم در تاب لحظه ها

تا اينكه در شبي

هم نوش ِ زخم هاي تو

سر باز مي كنم

فواره مي شوم

در پيش چشم تو

مجيد گل محمدي

87.07.28

عاشقانه

Saturday, October 18, 2008

عاشقانه - 127

127

عــاشقــانه

*****

ميزبان راز هاي برگرفته از نگاه تو ست

سينه ام

كه مانده ام براي حرف هاي نا شنيده ات

اگر بماني ام و از سرود جاودانه ات

به پاس اين غرور و دل سپرده گي

بد ين صداي خسته ام

كشم بر آسمان چشم تو

رنگ هاي بي قراري ام


مجيد گل محمدي

87.07.25

Wednesday, October 15, 2008

عاشقانه - 126

126

عــاشقــانه

*****

واژه هاي امروز و ديروز

در گير و دار ِ زمان ِ فراموش شده

ميان ِ تو و من

اگر مي تواني بخوان

قديس ِ قلب ِ من!

سر را به روي شانه هاي تو مي گذارم

در انتظار پاسخ دستان ات

در چارديواري تاريك

بي نور و بي سايه حتي

عريان تر مي شود با تو انديشيد

از تو شنيد

بي غروبي خويشتن را

در تو رها كرد

بي جا و بي كجا

مجيد گل محمدي

87.07.24

Monday, October 13, 2008

عاشقانه - 125


125

عــاشقــانه

به برادرم - رضا

*****

دلي به بزرگي ِ اينهمه دريا نديدم من

اگر چه قطره بوده ام اما

براي اينهمه دريا

مي ميرم

صداي پاي تو از بيكرانه ي دل مي آيد

در سويداي جان مي پيچد

اي رفيق ِ پاياپاي

چشم هايم بهانه ي باران مي گيرد

شانه اي نمي بينم

بغضم شكست و

تو شكستي

راهي بزن آخر

با اين همه نامه ي نا خوانده نشسته به روي گونه ام

بگو چه كنم

سياه قلم شدم از فرط عشق

به التماس

رو به تو

بايدم كرد فرياد

نگاه كن !

سپيده دمان نوشخندت را

چه مؤمنانه مي نوشم

87.07.22

Saturday, October 11, 2008

عاشقانه - 124


124

عــاشقــانه

*****

نزديك تر بيا

ببين

پيش از آنكه زنگي به صدا در آيد

قلب ِ من

با تو در نجوا ست

خاطرت جمع حتي

پيش از آنكه نگاه ام از تو آبستن باشد

تمام قدِ شمايل ِ تو را

پاييز

در سينه ام حك كرده

نه !

گوش بده !

هيچ نگو !

فقط به خاطر فرصتي كه دست داده

تا رعايت كنم تو را

كه اگر لبي گشوده شود

در پرسه هاي عاشقانه خويش

رسوا ي رسوا خواهيم ماند

مجید گل محمدی

87.07.20

عاشقانه - 123


123

عــاشقــانه

*****

اين روزها

گلوي ام درد مي كند

و اين صدا ي حنجره مال خودم نيست

چرا كه حرف ناگفته اي مانده در گلوم

هي پيچ مي خورد

هي پيچ مي خورد

و مي خورد به پرده هاي دلتنگي

اين روزها

بيشتر دلتنگم

و تنها باران بود كه وقتي مي باريد

دلتنگِ تو نمي شدم

كه آن هم به جمع مان آمد

حالا

تو يي و من

در جوار گل هاي سرخ باراني

و اينهمه نشانه كه هر كدام

جغرافياي تو را از راهي

به راهي

نشانه رفته اند

تا عشقِ بي غل و غش

در گلوي من اتراق كند

بي هق هق و هاي و هوي

بي حرفي و كلامي

صوتي . . .

تنها سكوت

سكوت


مجید گل محمدی

87.07.20

Thursday, October 9, 2008

عاشقانه - 122


122

عــاشقــانه

*****

اي من !

ديدي چقدر صبور بودي

تا اين همه اشتياق

سرانجام

كجا و كي

درست وقتي كه انتظارش را نداري

تو را اثبات كند

ديدي كه بايد آنقدر مي گشتي

كه ببيني تنها بودي

و اين تنهايي

چقدر فاصله را

زيبا

توجيه مي كرد

تازه مي فهمي كه به چيزي

چيزي كه شبيه توست

پا و دل مي بندي

كششي شورانگيز

هـِـي تو را از دل و بيدل

مي كشد هـِـي . . . هـِـي

انگار مي خندي

و چقدر ساكت بودي

انگار خوشحالي

و چقدر ساكت بودي

بي توقع يا كه چشم داشتي حتي

تا كجا و كي

عشق را مي فهمي . . .

باش !

اين شب بازيگوش

پر ستاره ، پر مهتاب

گام هاي تو را مي پايد

با نشيبي و فرازي كه هم از حنجره ات مي خواند

در مقام وضرب نزديك و هماهنگ در آغوش

باش !

تا باشد و بماند با تو

تا باشم و بمانم با من

مجید گل محمدی

87.07.18

Wednesday, October 8, 2008

عاشقانه - 121


121

عــاشقــانه

*****

آبستن ام از تو

تنگ در سينه

و به زيبايي تو

عادت دارم

مجید گل محمدی

87.07.17

Saturday, October 4, 2008

عاشقانه - 120


120

عــاشقــانه

*****

سوار بر كشتي بادباني

دست نيافتني ترين جزيره ها را

از روي قطب نماي چشمان ات

فتح مي كنم

شهزاده ي دور دست ترين رؤياها بودي

كه دورادور

نشان آشتي را در حقيقتي موجز

براي من كه دزد درياهاي بيكران بودم

افراشتي

با يك تكان دستان ات

تقسيم شدم به دو دريچه ي گشوده

كه از آن

نسيم بازيگوش

روانم را عريان كرد

و اين يعني مسيرِ درست،

همين كه ساده شدم به تو و من

اشارتي ست

كه آرام بگيرم

كنار تو

مجید گل محمدی

87.07.13

Friday, October 3, 2008

عاشقانه - 119


119

عــاشقــانه

*****

...

با تو

از معبر عادت مي گذرم

و تا بامدادان

همنشين ِ ابر و باران و دريا

به تماشاي ات

بي تابم

گر چه اين واژه ها كنار هم جور نمي شوند

آنچنان كه تو شايسته اي

اما جوار شكوهمند چشمان ات را

فروتنانه

ستاره مي چينم

و راز هاي نهانم مي كارم

غريبه نيستي ديگر

كه پنجره ها و شعر هايم

در عطر رؤيايي ِ تو آغشته اند

و هر بار به آيينه نگاه كنم

چهره ي تو

سراغم را با طرحي صورتي رنگ

مي گيرد

و همين كه لب بگشايي

ذره ذره آب مي شوم بر پايت

آبي تر از هميشه

خواستم بداني

بوسه بر تو

گردش بر مدار عشق را

سرعت مي بخشد

و تا تو مي تابي

من هم به گرد تو

بي تاب ِ بي تاب

مي گردم

خواستم كه بداني

. . .

مجید گل محمدی

87.07.12