Saturday, January 1, 2011

عاشقانه - 465


465
عاشقانه
***

کسی که تو را به نام می خواند

در هنوز فصل های رابطه

منم که برای دانستن نامم

باید از ابتدای راه

بپرسی

در کجای آن نگاه اولین

ایستاده ام

شاید صدا نبود که از پنجره می گریخت

اما نفس به سمتی اشاره کرد

که دست هایی در کار بود

با حسی تازه

که نیازی به حد و حدود واژه ای

هیچ نداشت

کسی که نام تو را اکنون

بی هیچ نشانه ای می خواند

سواد ندارد که از کدام راه آمده یا

در کجای این آبادی ست

قدری که با حضور قلب قدم می زنی کنار من

یا حس بودن تو را به حالت تلقین

کنار واقعه تجربه می کنم

انگار شانه ام بوی تو می گیرد

سنگینی ات ، هم وزن زندگی ست

در چرخ فصل های رابطه هربار

حسی که تازه شناختم تورا

تکرار می شود

آحر نگفتی از کدام مسیر آمدی

که هیچ رد پای تازه ای در مسیر صبح نمانده بود

تنها دچار لحظه ای شدم که تو یک آن رسیده ای

نامت برای من که به هر بار خواندن ات

حسی که تازه یاد گرفته ام تا بخوانم ات

مبارک است

با هیچ حس واژه یا صدا


89.10.11


No comments: