Wednesday, January 5, 2011

عاشقانه - 466


466
عاشقانه
***

کدام واژه به اندازه ی تو

مکث می کند در توأمان عشق

و پیوند می زند

دست را با اشاره ای به نشانی دور

کدام خیال

به درد من دچار می شود

که من دچار خیال تو ام

و هراسناک می دود به سمتی که

نه ازدحامی هست

نه تن هایی که

سایش دارند با شعر های من

که تن فروشم و حراج کرده ام

تنهایی را

به وسعت آهی ز بُعد ناپدید حنجره ام

کجای آسمان تو نشسته ام

و چشم های تو را

سیراب می کنم

کجای نی نی شب زنده داری ات

به پشت پنجره

و ماه

خیره می کند مرا که فکر می کنم

زمان آن رسیده که دستی به روی شب کشم

تا این همه ستاره ی خیس را

تشییع شان کنم

از روی گونه ات

امشب ترانه ای که به من یاد داده اند

دارد مسیر حوصله را

ممنوع می رود

من با کدام وزن

تا کدامین اوج

در اشتیاق تو پرواز کرده ام

حالا زمان درد من رسیده است

درد عزیز من

که هراسناک می دوم

تا این همه ستاره ی خیس را

یک جا درون چشم های خویش

پنهان کنم

باید مسیر واژه ها را عوض کنم

امشب

وسعم نمی رسد که آه می کشم

تنها

تو را

نگاه می کنم


89.10.15


1 comment:

Arash said...

:.To be, or not to be.:

شهرآشوب می‌کند بودنت
خراب‌تر نبودنت
؛
تو بگو
بودن، یا نبودن
مسئله‌ای نیست؟