440
عاشقانه
***
نمی شود به تو امید بست و آرزویی نداشت
این روزها
برای نوازش کردن
بهای اش را باید پرداخت
زمان ، زمان سپری شدن
سپرده می شوم
سپری می شوی
اما تو همچنان برای نوازشی و من
بهای تو را می پردازم
دور می شوی
کنار می روی و فقط صدای تو اشارتی ست،
حاشا که این زبان تازه ی تو
در عشقبازی
بهای فصل های تنهایی ست
که من سپرده ام به آرزوهای ام
اوقاتم را،
سفر که می کنی
حریم عشق ، بیکرانه تر
مرا به جستجوی تو روانه می کند
سپرده می شوم
به رد پای تو
گذر که می کنی
گذشته می شوی
و حال ساده ام
مرور می شود
فقط
صدای پای تو اشاره می کند
بیا
چشم های من بغض می کند
نرو
بیا
نرو
بیا
نرو
89.06.13
No comments:
Post a Comment