Friday, January 1, 2010

عاشقانه - 374

374
***
روزي كه غمگين ترين ترانه هايت را
با چشماني بسته
مي نويسي و دستانت تو را همراه نيستند
كنار درد و دلت آرام نشسته ام
اگر چه به چشم نمي آيم
اگرچه غمگين است روز
و شب
مراسم دلتنگي در راه
وخوني اگر چكيد
از آزادگي عشقي ست كه هيچ گاه
باورش نمي شود تا خورشيد مي آيد و ماه مي تابد
در سينه ام بيداري ،
حتي اگر غمگين ترين روز
دلتنگ ترين شب
و يا واپسين زمان ها باشد ،
پس در نبود واژه اي براي ترانه هم
مي شود به احترام عشق
سكوت كرد كه آب از آب هم اگر تكاني خورد
كسي گـِله نكند
چرا اين ترانه غمگين است .

88.10.11

No comments: