Sunday, January 10, 2010

عاشقانه - 375

375
***
يادت نشسته در كنار من
نامم نبود و عمر واژه ها كوتاه مانده بود
عشق بوي يادگاري گرفته بود
شعر از شعور مي گريخت و چاره اي نبود
شب با شكوه بود و تنهايي با درك اين مخاطرات
با قاب عكس تو
در رقص بود
بعد از چهارده وعده گاه شب
عاشق شدم دوباره به خواندن نامت به روي لب
عاشق شدم دوباره با شنيدن نامم از لبان تو ،
انگار از اعتماد لحظه هاي تو
سال هاست جان گرفته ام
با اين كه آستانه ي تحمل ام
هِـي با محك
در پيش چشم هاي تو بي تاب مي شود ،
آنقدر دوست دارم ات كه آب مي شوم
آنقدر مي پرستم ات كه صبر مي كنم
تنها دليل بودنم !
با درك اين مخاطرات
در بي نهايت ات تكرار مي كنم :
دوست دارم ات
مي پرستم ات

88.10.20

No comments: