Wednesday, April 1, 2009

عاشقانه - 199

199
عـاشـقــانـه
*****
خردمندانه
دست می کشم آنچنان بر پوست احساست
گویی که پی برده ام
به راز آفرینش ات
و حق انسان بودن را
آنچنان در پیشگاهت
مراعات کرده ام
که زندگی و مرگ را
توأمان بر خویشتن
تخفیف دادم
در دگردیسی ِ عشق
از پوستینی ژنده سر برآوردم
در پی ِ خواستگاهی
به سیالی ِ روح ِ تو شبیه
می گشتم
بی نقابی بر چشم
بی نقابی برلب
بی نقابی بر دست
که در این صفحه ، نقطه ای تکثیر شد
و سپیدی را
از سیاهی متمایز کرد
یا سیاهی را
در سپیدی خط داد
و بدینسان دریافتم که دچارم
با همین احساس اما
فرق بسیاری داشت
کاین بار
تو و خویشتن را به همه تخفیف دادم


مجيد گل محمدي
1388.01.12

No comments: