Tuesday, March 17, 2009

عاشقانه - 190

190

عـاشـقــانـه

*****

به من مجال نمي دهند اين چراهاي تا به تا

لحظه اي به فكر فرو روم

كه دور بايستم يا نزديك

كه فرقي نمي كــُنـدم

به پاي تو نشسته باشم

يا در سرت بپيچم و هاي و هوي كنم

همين جا خوب است

همين جا سواي سايه هاي رنگارنگ

كنار ديوانگي و رقص بادبادك هاي خيال من

و همسايه ام كه رنج مي كشد از فرياد فكر هاي من

همين جا كنار قلم هاي ني

ساز تنهايي

تنهايي

تنهايي

كه اگر بخت يار ي ام كند

از لحظه هاي نزديك بين ِخوش خيال

دل مي كـَـنَم

دل مي دهم به وسوسه هاي جا مانده از مسير تو

دل مي دهم به سازگاري ام با شراب

فرقي نمي كند

با آنكه دل ببندم و دور ايستاده رؤيتم كني

يا باد باشم و نزديكتر گذر كنم

مجيد گل محمدي

1387.12.27

1 comment:

Anonymous said...

شما صدايتان ميكنم
ميگويند : باهاش راحت نيستي كه ميگي شما ؟
ميگويم : شما كه هستيد راحتم ، وقتي نيستيد ؛ ناراختم
مي خندند
بگذار بخندند
ميگويند : بهش گفتي كه دوسش داري ؟
من كه بارها شما را ستوده ام ، خدا ببخشد اگر نگفته باشم . آخر دوستي ميگفت : از هزار فرسخي هم معلوم ِ كه عاشقي . راست ميگفت . وقتي عاشقي ، انگار رنگ قرمز پاشيدي به سر و روت . طول موج رنگ قرمز زياد است ، از هزار فرسخي هويداست .
ميگويند : قرمز كجا بود ؟ با اينهمه ريش بلند و موي هپلي ، دستهات رو بگير هوا ، مثل درخت شدي .
دستهام را ميگيرم هوا ؛ مي خندند ، بگذار بخندند .
خيال مي كنند درخت شدم . خوب است گاهي به درگاه خداوند نيايش كرد