Thursday, August 12, 2010

عاشقانه - 435

435
عاشقانه
***
تقدیر چراغش را روشن کرده
در کوچه ای آشنا
شاید
بن بست رهایی،
پاشنه هایت را محکم بکش بالا
حضور را تجربه کن
که واقعه ای در راه است
کاش حواست باشد ،
نفس نفس به زیر پای تو راه می روم
قد می کشم به فاصله
با هر چه دورتر شدن
تند میزنم ، می ایستم
با هرچه نزدیک تر شدن
تند تر، می میرم

چشمت عجب به تقدیر من خوشآمد گفت
یک لحظه روبه روی من نشسته ای
من تا ابد به خاطرت دلبسته
با این همه
گفتی به کوچه ای بیا دنبال رد پا
من آمدم
تا رد تو معکوس شد

89.05.21

No comments: